- تاریخ ثبتنام
- 18/11/23
- ارسالیها
- 230
- پسندها
- 509
- امتیازها
- 3,013
- مدالها
- 6
سطح
6
- نویسنده موضوع
- #11
- آدریانا...
سرم را به پشت برگرداندم و الیور را دیدم. مایا دستم را فشار داد و به طرف آن اشاره کرد.
- بلی! با من بودید؟
- اول بابت این که مزاحمت شدم عذر میخواهم؛ میخواستم ازت یک چیزی بپرسم.
- خواهش میکنم مشکلی نیست؛ بفرمایید میشنوم.
- خوب راستش نمیدانم چطور بگویم؛ اگر وقت داشته باشید میشود افتخار این را برایم بدهید تا به یک قهوه دعوتتان کنم؟
با شنیدن حرفش درجا خشکم زد. چون حدس میزدم برای چی میخواهد من را به قهوه دعوت کند. و قبل اینکه من حرفی بزنم مایا لب به سخن گشود:
- البته ما کار خاصی نداشتیم؛ همینطور نیست؟!
به طرف مایا نگاه کرده دستش را فشردم و زیر لب فحش دادمش؛ چون در عمل انجام شده قرارم داد و من از اینکهدر عمل انجام شده قرار بگیرم متنفرم و همچان دلم نمیخواست با این...
سرم را به پشت برگرداندم و الیور را دیدم. مایا دستم را فشار داد و به طرف آن اشاره کرد.
- بلی! با من بودید؟
- اول بابت این که مزاحمت شدم عذر میخواهم؛ میخواستم ازت یک چیزی بپرسم.
- خواهش میکنم مشکلی نیست؛ بفرمایید میشنوم.
- خوب راستش نمیدانم چطور بگویم؛ اگر وقت داشته باشید میشود افتخار این را برایم بدهید تا به یک قهوه دعوتتان کنم؟
با شنیدن حرفش درجا خشکم زد. چون حدس میزدم برای چی میخواهد من را به قهوه دعوت کند. و قبل اینکه من حرفی بزنم مایا لب به سخن گشود:
- البته ما کار خاصی نداشتیم؛ همینطور نیست؟!
به طرف مایا نگاه کرده دستش را فشردم و زیر لب فحش دادمش؛ چون در عمل انجام شده قرارم داد و من از اینکهدر عمل انجام شده قرار بگیرم متنفرم و همچان دلم نمیخواست با این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش