مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[Vana~]

هرچقدر نیازهایم را کمتر می‌کردم
حالم بهتر می‌شد.

-صفحه ۴۱-

 

[Vana~]

هیچ‌وقت زندگی را همان‌طور که بود نمی‌توانستم بپذیرم.

-صفحه ۴۲-

 

[Vana~]

چشمانش به من خیره شد
چه‌قدر زیبا بودند
و بعد، رفت.

-صفحه ۴۳-

 

[Vana~]

شروع کردم به خوب بودن
شروع کردن به خوب بودن در بدترین شرایط
که کم هم نبودند.

-صفحه ۴۳-

 

[Vana~]

«همه دنیا به جان هم افتاده‌اند
همه خشمگین‌اند و محزون و فریب خورده
هرچه باورشان بود دروغ از آب درآمد.»

-صفحه ۴۴-

 

[Vana~]

«اشتباه نگیرید، چیزی به اسم خوش‌بینی پوچ وجود دارد
که تمام مشکل‌های اساسی‌مان را قایم می‌کند
ولی هیچ‌چیز را حل نمی‌کند
هم سپر است و هم یک‌جور مرض.»

-صفحه ۴۴-

 

[Amin~]

بسیاری از افراد حس می‌کنند که در یک مرداب آلوده و تاریک از تجربیاتشان گرفتار شده‌اند، در حالی که نمی‌دانند همسایه‌هایشان نیز ممکن است همانند آنها درد و رنج مشابهی را تجربه کنند.

 

[Amin~]

در دوران کودکی،افکار مشابه اغلب وجود دارند و ما به قدری آسیب‌پذیر در برابر عقاید دیگران هستیم ه این عقاید به عنوان مرجع برای همه ما باقی می‌مانند. اما در بزرگسالی، وظیفه ما این است که بدانیم چنین اتفاقاتی، که خارج از اراده و انگیزه ما رخ می‌دهند، گذرا و غیر قابل اجتناب هستند. بیشتر از همه، می‌توانیم این اتفاقات را بپذیریم و به زندگی خود ادامه دهیم.

 

[Amin~]

عبور از مراحل اضطراب ضروری است؛ زیرا در آنجا امید به نزدیک شدن به «فردیت» مخفی است. به عنوان یک تحلیل‌گر، من اعتقاد دارم که باید ترس‌هایمان را شناسایی کرده و با آنها مواجهه کنیم. هنگامی که این کار را انجام می‌دهیم، به رغم همه اضطرابی که ایجاد می‌شود، احساس بهتری داریم، زیرا می‌دانیم که در حال زندگی کردن با خودمان هستیم.

 

[Seta~]

• نباید احساساتمان را برای کسی هدر بدیم که پس از اتمام کارمان هرگز او را نمی‌بینیم.