متوسط مجموعه اشعار محابا | تاوان کاربر انجمن یک رمان

[erik tavan]

توی دل یه حفره از
حرفای ناگفته‌اس
پره از لبخندی که
توش یه دنیا غصه‌اس
پره از رویاها و
سرشار از افکار پرت
یه آدم بی‌گناه
که شد از بقیه طرد
دلیل خنده‌ی جمع
اما خودش پرِ درد
دارای آغوش گرم
ولی دستاش سردِ سرد
هیچ کسی احساسشو
هیچ زمان درکش نکرد
برای زخمای اون
خودشو مرهم نکرد

 

[erik tavan]

بعضی دردا رو نمی‌شه فراموش کرد
باید همین جوری که هست
فقط قبولش کرد
بعضی رابطه‌ها رو باید تمومش کرد
وگرنه می‌بینی قلبتو کبودش کرد
منو این زخما هی صبورش کرد
دل خ**یا*نت دید اما قبولش کرد
خورشید باز میره اما آسمون رو
ماه با ستاره هر بار مشغولش کرد
هر بار بهم گفتن تو چه خوش‌بختی
برف بارید از آسمون واسم شد سختی
چه آرزوها تو دل موند شد حسرت
چه شبایی که تنها یارم بود مستی
چه خطاهایی که از من هی سر زد
یا معشوقی که هر بار پسم زد
حال بدی که به من دستبند زد
و رفیقی که تیر به قلب خسته‌م زد
اتاقی که هر بار سردتر شد
احتمالاتی که هر بار سخت‌تر شد
از وقتی که خواستم خودم باشم
تعداد آدمای دورم خیلی کمتر شد

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[erik tavan]

نیستی اما این دلم غرق در احساس است هنوز
مغز اما هم‌چنان اسیر کابوس است هنوز
رفتی و از تو فقط سهمم شد دریای درد
این زخم کِی خوب می‌شود چون دل عزادار است هنوز
این لبان انگاری که با خندیدن بیگانه شد
همراه همیشگی اشک چشمان است هنوز
در خیال هم‌چنان از عطر تنت سیر می‌شوم
چرخه‌ی فکر و خیال در حال تکرار است هنوز
نیستی اما روزی نیست یادت نباشم من هنوز
اما دل با یاد تو نابود نابود است هنوز
مانده‌ام من بی‌توان و یاری که پیشم نماند
هم‌چنان دل در حال پرداخت تاوان است هنوز
لمس دستانت برایم تا ابد حسرت شد
ذهن خود را گول می‌زند، این غیر جبران است هنوز
فکر این که کنارت، کسی جایم را پُر کند
هر دم عذابم می‌دهد و این دشوار است هنوز

 

[erik tavan]

رفتی اما انگاری یک چیز کم دارم هنوز
اشک چشمان جاری و در دل غم دارم هنوز
یاد تو در این دلم همانند حسرتیست
که برایش با غصه، سر جنگ دارم هنوز

 

[erik tavan]

فکر می‌کردم گذرا باشد غم اما نبود
در نبودت چشمانی نم دار من دارم هنوز

 

[erik tavan]

بعد تو دلم عاشق، بار دگر نمی‌شود
در زیر آسمان غم، جانی سپر نمی‌شود
چنان سنگین است بغض من، تبدیل به اشک نمی‌شود
ز لب‌های بسته اما، صدا به در نمی‌شود
چنان خراب است حال من، که بغض توان نمی‌ذارد
بعد از تو این حالم بهتر، اما دگر نمی‌شود
وابستگی من به تو، شر تمام هستی بود
این وابستگی اما، جبران شر نمی‌شود
نیستی، نمی‌دانی با ماه چه درد و دل‌ها کرده‌ام
اما قبول دارم که عشق، بی‌دردسر نمی‌شود
خود آتشی‌ام که مرا، آب هم خاموش نمی‌کند
و دنیا از اینی که هست، پیچیده‌تر نمی‌شود
جز تو هیچ کس نیمی ز خود، خوراک شیر نمی‌کند
گلی که یک بار چیده شد هم، چیده‌تر نمی‌شود

 

[erik tavan]

دنیای مرا فروختی پای چشمان دیگری
قلب ویران مرا بگو چه قیمت می‌خری

 

[erik tavan]

کاش دلم وابسته‌ی آن قلب زیبایش نبود
کاش برایش دل من مانند کالایش نبود
یک دم آمد، مرا خام دروغ‌هایش بکرد
دروغ‌هایش هم جهت با حرف حالایش نبود

 

[erik tavan]

قلب افسرده مدام به خاطرات پر می‌کشد
شکست، بعد رفتنت و غم‌ها را سر می‌کشد
تنها یادگاری که از تو مانده برای من
همین دردهاییست که قلب، آن ها را از بر می‌کشد

 

[erik tavan]

زیر باران هر دم بغض، سنگین‌تر می‌شود
زیر چشم‌ها تر و قلب، غمگین‌تر می‌شود
گفته بودی گر نباشی می‌میرم ولی
قلب من است که با خون، رنگین‌تر می‌شود