ایران ایران | موزه پوریای ولی

لیلا؛

کاربر فعال عمومی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
18/10/23
ارسالی‌ها
1,106
پسندها
3,244
امتیازها
19,173
مدال‌ها
13
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
زندگینامه پوریای ولی
جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می‌شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می‌گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی‌افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.

بالاخره پسر زبان می‌گشاید واز عشقش به دختر حاکم می‌گوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش می‌کنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری می‌کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می‌رود. خبر به گوش دختر حاکم می‌رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی می‌کند.
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

کاربر فعال عمومی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
18/10/23
ارسالی‌ها
1,106
پسندها
3,244
امتیازها
19,173
مدال‌ها
13
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
متن کامل و تصویر این طومار در کتاب «ورزش باستانی ایران» نوشته دکتر پرویز ور جاوند آمده‌است.در کتاب «مرآت الشرق» (که اخیراً از سوی کتابخانه آیت‌الله مرعشی منتشر شده و شامل شرح حال ۶۸۴ تن از دانشمندان شیعه در قرن‌های ۱۳و۱۴ هجری قمری می‌باشد) زندگینامه پهلوان پوریای ولی و وجود مزارش در گورستان «پیرولی» خوی ذکر شده است.
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

کاربر فعال عمومی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
18/10/23
ارسالی‌ها
1,106
پسندها
3,244
امتیازها
19,173
مدال‌ها
13
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
سند دیگر در این مورد داستانی است که در مورد پوریای ولی در بین مردم خوی از گذشته‌های دور در باره قبر پوریای ولی سینه به سینه نقل شده‌است و ما نمی‌توانیم از داستان‌های که مردم بصورت سینه به سینه نقل می‌کنند. ، به سادگی بگذریم. به هر حال این داستان که در کتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان می‌دهد. این داستان در بین مردم خوی چنین معروف است که:
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

کاربر فعال عمومی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
18/10/23
ارسالی‌ها
1,106
پسندها
3,244
امتیازها
19,173
مدال‌ها
13
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می‌داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می‌کند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین می‌شود.

در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش می‌کند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر می‌پرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب می‌دهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کرده‌ام تا پسرم پیروز گردد.
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

کاربر فعال عمومی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
18/10/23
ارسالی‌ها
1,106
پسندها
3,244
امتیازها
19,173
مدال‌ها
13
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
جزئیاتی از زندگی پهلوان معروف ایرانی
پوریا دچار تردید می‌شود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه می‌گیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی می‌گردد. روز موعود فرا می‌رسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر می‌شوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستاده‌اند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق می‌کند.
 
امضا : لیلا؛

لیلا؛

کاربر فعال عمومی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
18/10/23
ارسالی‌ها
1,106
پسندها
3,244
امتیازها
19,173
مدال‌ها
13
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
خود پهلوان پوریای ولی در این مورد می‌گوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینه‌ام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.

مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریه‌های شوق مادرش بود. دیگر هیچکس پوریا را به چشم پهلوان نمی‌نگریست.

منبع " عصر ایران
 
امضا : لیلا؛
عقب
بالا