- تاریخ ثبتنام
- 27/8/24
- ارسالیها
- 37
- پسندها
- 84
- امتیازها
- 103
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #21
- آقای جاوید میشه صحبتتون رو بگید؟ من باید برگـ....
- میشه دیگه من رو آقای جاوید صدا نکنی؟ من کیانم. درضمن باهام راحت صحبت کن.
در حرفش جدی و مصمم بود.
- چرا باید باهاتون راحت صحبت کنم؟ دلیل خاصی داره؟
ایستاد. از او جلو افتادم. به پشت سر برگشتم. باز هم جدی نگاهم می کرد.
- به خاطر همین امروز اینجام!
- بفرمایید می شنوم.
- راستش من خیلی بلد نیستم چطوری باید محبتم رو به کسی ابراز کنم، شاید چون مادری نداشتم که ازش مهر و محبت ببینم. حالا هم خیلی رک و پوست کنده می خوام بهت بگم که از روزی که دیدمت حالم بده! بگو باهام چیکار کردی؟!
نفسم بند آمد. خون به مغزم نمی رسید و با فشار به سمت قلبم پمپاژ می شد. حالش بد بود؟ دلیلش من بودم؟ یعنی او هم حس من را داشت؟ کیان جاوید عاشق من شده بود؟!
- چی... یعنی...
- میشه دیگه من رو آقای جاوید صدا نکنی؟ من کیانم. درضمن باهام راحت صحبت کن.
در حرفش جدی و مصمم بود.
- چرا باید باهاتون راحت صحبت کنم؟ دلیل خاصی داره؟
ایستاد. از او جلو افتادم. به پشت سر برگشتم. باز هم جدی نگاهم می کرد.
- به خاطر همین امروز اینجام!
- بفرمایید می شنوم.
- راستش من خیلی بلد نیستم چطوری باید محبتم رو به کسی ابراز کنم، شاید چون مادری نداشتم که ازش مهر و محبت ببینم. حالا هم خیلی رک و پوست کنده می خوام بهت بگم که از روزی که دیدمت حالم بده! بگو باهام چیکار کردی؟!
نفسم بند آمد. خون به مغزم نمی رسید و با فشار به سمت قلبم پمپاژ می شد. حالش بد بود؟ دلیلش من بودم؟ یعنی او هم حس من را داشت؟ کیان جاوید عاشق من شده بود؟!
- چی... یعنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش