• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان انعکاس دوگانه | مهتاب کرامتی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Moonlight67
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 209
  • برچسب‌ها
    جنایی
  • کاربران تگ شده هیچ

Moonlight67

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/24
ارسالی‌ها
5
پسندها
28
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
انعکاس دوگانه
نام نویسنده:
مهتاب کرامتی
ژانر رمان:
تراژدی، جنایی، عاشقانه
کد رمان: 5736
ناظر:
❁S.NAJM SARABAHAR.NAJM

خلاصه:
برخی افراد در مرداب زندگیشون همچون نیلوفری آبی دوام میارن و رشد می‌کنن؛ اما آدری ضعیف‌تر از اونی هست که روح و روانش در برابر تازیانه‌ی بی‌رحمانه‌ی روزگار، تاب بیاره. درست زمانی که در سوگ عزیزکرده‌اش می‌سوخت، ناگهان حقایقی برملا شد که آدری رو بیش از پیش در گردابی از معماهای لاینحل فرو برد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Sara_D

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
30/5/20
ارسالی‌ها
1,314
پسندها
16,567
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
سطح
25
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c (1).jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D

Moonlight67

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/24
ارسالی‌ها
5
پسندها
28
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
صدای تشویق‌ و فریادهای تماشاچیان گُنگ به گوش می‌رسید؛ انگار مایل‌ها از اون‌ها فاصله داشت و خودش به تنهایی رو به ‌روی دیو قدعَلَم‌ کرده‌ روی رینگ ایستاده بود. شاید هم به خاطر ضربات بی‌وقفه‌ی حریفش شنواییش آسیب دیده بود. همزمان با سقوط قطره‌ای اشک از ناودان نگاهش، مشت محکم مبارز توی شکمش فرود اومد و طعم گس خون توی دهنش پخش شد.
- همینه در حد مرگ مشت بزن ریو!
این فریاد رو شنید. گوشه‌ی لبش رو به قصد لبخند کش داد؛ اما لب‌های ترک‌خورده‌اش پاره شد و جاری شدن باریکه‌ی خون رو احساس کرد.
زمانی که به خودش اومد، درست روی تشک کثیف و کهنه اسیر شده و بازوهای تنومند ریو پرقدرت گلوش رو می‌فشرد. این جماعت گویا به مردن دخترک هیچ اهمیت نمی‌دادن و فقط خواستار شکست دادنش با بی‌رحمی تمام بودن.
- کافیه، ولش کن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Moonlight67

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/24
ارسالی‌ها
5
پسندها
28
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
با احساس سایه‌ای روی سرش پلک باز کرد و کفش‌های واکس‌خورده‌‌ی آشنایی رو دید. لرزش چانه‌ی گرد و ظریفش متوقف شد. دست‌هاش رو بند آسفالت کرد و نفس‌نفس‌زنان از روی زمین بلند شد.
- این چه سر و وضعیه؟ شبیه گربه‌های خیابونیِ کثیف شدی!
امشب بیش از حد مورد تمسخر دیگران قرار گرفته؛ اما تحقیر از سمت اون مرد جوری دیگر قلبش رو می‌سوزوند. می‌خواست از کنارش بگذره؛ اما بازوش به اسارت در اومد.
- محله‌ی هانتس پوینت*، خطرناکه! هیچ نمی‌فهمم چرا باید گذرت به اینجا بیفته؟
بازدمش رو با افسوس بیرون داد. چرا اون باید یه ‌تنه تموم غم‌های زندگیشون رو به دوش می‌کشید؟ به خودش جرئت داد و به جنگل نگاه مرد چشم دوخت. چشم‌هاش بی‌اهمیتی رو فریاد می‌زد، لحنش هم همین‌طور؛ اما کلماتش... .
- داشتم مبارزه می‌کردم!
با دیدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

Moonlight67

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/24
ارسالی‌ها
5
پسندها
28
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
عضلات منقبضش شل شد و نفسی از فضایی که بوی الکل می‌داد، گرفت. بی‌توجه به سرپرستار که نگران خیره‌اش بود، قدم‌های نامتعادلش رو روی سرامیک‌های براق کشید و از بین شلوغی به سمت سرویس‌بهداشتی رفت. ضربان قلبش به کندی می‌زد و کاسه‌ی چشم‌هاش بی‌وقفه از اشک پر و خالی می‌شد. سکانس جسم خوابیده‌ی دخترکش روی پرده‌ی چشم‌هاش زنده می‌شد و اسید معده‌اش رو تا گلو بالا می‌آورد. بی‌حواس لب گزید که زخم گوشه‌ی لبش باز شد.
از گوشه‌ی چشم متوجه‌ی دو جفت چشمی که عجیب نگاهش می‌کرد، شد. با اون موهای آشفته، لب‌های کبود و خون جاری از گوشه‌ی لبش، زن حق داشت این‌طور به اون زل بزنه. مشتی آب به چهره‌اش پاشید. عنبیه‌های سیاهش، سرگردون روی انعکاس غریبه‌ی خودش توی آینه می‌چرخید. این چهره‌ی پژمرده و گودرفته هیچ شبیه دو ماه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Moonlight67

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/24
ارسالی‌ها
5
پسندها
28
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
استفانی گیج‌ شده لب زد:
- منظورت چیه؟
بازدمش رو بی‌حوصله از گلوش بیرون داد و خواست ماجرا رو تعریف کنه که یکی از انترن‌ها سر رسید.
- آدری، پرفسور واتسون به اتاقش احضارت کرده!
آهی کشید و برای انترن سر تکون داد. رو به دختر که با چشم‌های درشت‌شده نظاره‌گرش بود، گفت:
- چیزی جدی‌ای نیست، یعنی امیدوارم که این‌طور باشه!
***
به زحمت پلک‌های سنگینش رو باز کرد و نگاه تارش رو به سقف دوخت. سرش طوری از درد تیر می‌کشید که انگار می‌خواست جمجمه‌اش متلاشی بشه. پوست گندمیش به سفیدی میزد و عنبیه‌های سبزش توی سفیدی به خون نشسته‌ی چشم‌هاش می‌لغزید. انگشتش به سمت شقیقه‌اش رفت و با لمس پانسمان تصویر محوی توی ذهنش زنده شد.
- حالت خوبه کاراگاه؟
با شنیدن تن صدای آشنایی سر چرخوند. لب‌های خشک و ترک‌خورده‌اش رو تر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا