شعر مجموعه اشعار مالگم | هورزاد اسکندری کاربر انجمن یک رمان

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

مرا ببین که این چنین زلیخاوار
به دام یوسف چشمان تو گرفتارم​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

آن روز را دیدم که نعشم روی دوش خلق
تابوت من تنها سوالم از تو می‌پرسید​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

شاعر چشمت شدن در طالع من بوده است
این تنها قسمت خوب جهانم بوده است​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

آمدی یک باره و رفتی تو یک باره عزیز
مثل آبی محو گشتی در دل قلب زمین​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

تقویم هر شاعر نشان می‌دهد که او
با هر بیت شعر صد بار مرده است ​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

بشکن مرا جوانه زدن سیرت من است
در قلب من چه مرگها که پناهنده می‌شوند​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

تعبیر کابوس خیس من رفتن تو بود
دیدم سبوی خوابیده در طاقچه می‌شکست​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

تیری که با حرفت به جانم نشسته است
سنگی است که بر دل شیشه چنگ می‌زند​

 

[ᎩᎧᏦᎩᏗ]

کوچت تنیده پیله‌ای دور جان من
کرمم که در خیال تو پروانه می‌شوم​