متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان پسری محکوم به مرگ| غزل کاربر انجمن یک رمان

hshbsbs

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
74
امتیازها
83
  • نویسنده موضوع
  • #11
از ترس سریع به عقب بچرخم که دیدم مانیه
اون با تعجب و من شاکی، بهم زل زده بودیم
من :تو خجالت نمی کشی عین جن ظاهر می شی؟

مانی :ببخشید واقعا قبلش اطلاع ندادم خدمتتون. اینجا چیکار می کنی؟!.
مگه نباید الان خونه عموت باشی؟
من :کم تر حرف مفت بزن،چرا... ولی مثل هميشه دعوا شد برا همین زدم بیرون!
سری تکون دادو گفت
مانی :که این طور!.

بعد بهم نزدیک تر شد و چینی به دماغش داد و گفت

مانی:چه بوسیگاریم میدی، نکنه میخواستی خودتو خفه کنی؟.

خنده ای کردم و گفتم
من: نه بابا، خفه کردن روش های قطعی تر دیگه ای هم داره!.
هوا سرد بود گفتم چند نخی بکشم تو اینجاچکار می کنی؟!. کو حسام؟
مانی اخم ریزی کرد و گفت
مانی: خونه ...... منم اومدم از اون مغازه بالا یه چیزی بگیرم که نداشت
سری تکون دادم که دستشو دور دستام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

hshbsbs

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
74
امتیازها
83
  • نویسنده موضوع
  • #12
بر عکس من و حسام،مانی خونه ای کوچیک و جمع و جور داشت
حیاطش تقریبا ۱۰۰ متر بود و رو به روی در حیاط در خانه بود که گوشه ی حیاطم دو تا درخت بزرگ با یک باغچه کوچیک بود. دستشو یشم ،اون سمت حیاط بود و وارد خونه هم که میشدی اول حال ،بعد آشپرخانه و در آخر اتاق بود!
کف خونه ها یک دست سرامیک بود و دور تا دور خانه مبل های توسی رنگی بود که فضای دلبازی و درست کرده بودن.
وسط خونه یک فرش ۱۲متری توسی رنگ بود ،t٧ و میز تلویزیوم گوشه حال کنار پنجرگذاشته شده بود
وسایل اشپزخانه شمال یخچال،گاز و لباسشویی و.....بودن .
اتاقم یک تخت و کمد دلاور و صندلی و یک اینه قدی بزرگ گوشه اتاق داشت !
یادش بخیر چقدر من و حسام برا اینجا وقت گذاشتیم ،مانی خودش که گشادیش میشد برا همین من و حسام دست به کار شدیم و ازش یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

hshbsbs

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
74
امتیازها
83
  • نویسنده موضوع
  • #13
و بعد گوشی و قطع کردم و سرش دادم تو جیب شلوارم و روبه حسام و مانی که مشغول گپ زدن بودن گفتم:
- من میرم خونه برنامه ی شما چیه؟
مانی: منم میرم خونه دیگه...
حسام: آره منم می رم خونه ،مامانم گفت امروز نرم خونه دیگه رام نمیده
تک خنده ای کردم و با مانی از سر جا مون بلند شدیم و بعد اینکه از حسام خداحافظی کردیم به سمت خونه‌ی مانی رفتم خونه‌هامون یه جوری بود که اول خونه‌ی حسام بود بعد دانشگاه بعد خونه ی مانی و در آخر خونه‌ی ما، برای همین مسیر خونه‌هامون یکی بود.
بعد اینکه مانیم به خونش رسید ازش خداحافظی کردم و به سمت خونه ی خودم قدم برداشتم، هنوز از اون میلان بیرون نرفته بودم که چشمم به اون ویلا مترو که دیشبی افتاد
نه تنھا شب بلکه روزم خوفناک بود.
همینجوری نگاش میکردم و آروم قدم بر می داشتم که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

hshbsbs

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
13
پسندها
74
امتیازها
83
  • نویسنده موضوع
  • #14
با بازشدن در خودم و داخل خونه انداختم و با عربده گفتم

من: مامان... مامان هویی... مامان ای مامان
مامان عصبی از اشپرخونه اومد بیرون و همینجوری که به سمتم میومد گفت
مامان: مامان و یامان...چه مرگته باز صدات و انداختی پس کلت؟

من: ناهار چیست؟
مامان:درد و مرز،میخوری؟

پوکر فیس به مامان چشم دوختم و گفتم
من :باز از دستم ناراحت شدی؟!.

مامان:میگی نباشم ماهان؟.
اون چه آبرو ریزی بود دیشب راه ا انداختی؟

چنگی تو موهام زدم و گفتم

من: کدوم ابرو ریزی دقیقا؟! نکنه سیلی که بابا نوش جونم کرد و میگی؟

مامان:اره خودت و بزن به اون راه

من:اون راه کدوم راهه باز؟
بعدشم مگه من مقصر بودم،نه جان ما من مقصر بودم؟!
یک بار کوتاه اومدیم دیگه، میبینی خودشون کرم دارن این دیگه مشکل از من نیست. بعدشم بابا جلو اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا