نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان قاتل وحشی | آلفا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع A.Khani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 334
  • کاربران تگ شده هیچ

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
قاتل وحشی
نام نویسنده:
آلفا
ژانر رمان:
درام، عاشقانه، جنایی
کد: 5772
ناظر رمان:
A asalezazi
ثروت، عشق و انتقام، سه ضلع یک مثلث مرگبار. شاهانی که روزی وارث یک امپراتوری بود، حالا در جستجوی عدالتی خونین است، پسری که تنهایی داغ یه خانواده را بر دوش دارد و تنهایی داغی بر دل دشمنان...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ghasedak.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,049
پسندها
3,134
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
"دل بی‌رحم در این دوره به کار آید و بس
نرود با دل پر عاطفه کاری از پیش"

سردم بود! تو خودم جمع شدم مثل یه بچه‌ای که مادرشو گم کرده، منم مادرمو گم کردم من همه چیزمو گم کردم! بعضی وقتا به خودم میگم بابا تو دیگه کی هستی؟ تو دیگه چه جونوری؟ بعد پونزده سال چطور زنده موندی؟ چطور طوری رفتار کردی که انگار هیچی نشده؟ چطور ندیدی؟ چطور؟ چطور تونستی زنده بمونی؟ پونزده ساله که خون تو رگام جریان نداره، قلبم بعضی وقتا دیگه توان تحمل نداره! چقدر دیگه باید صبر می کردم؟ بلند شدم نشستم، وسط اتاقی بودم که جا نمی‌شدم از بس که غمو غصه داشتم! من محکومم به زنده موندن... !
سوییچ موتورو برداشتم از خونه زدم بیرون سوار موتورم شدم روشن کردم به راه افتادم، چقدر تلاش کردم تا این موتورو خریدم چقدر کار کردم چقدر زحمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #4
"باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست
ساختم با درد و تنهایی مگر تقدیر چیست"

زندگی می‌گذره و ما روز‌به‌روز پیر می‌شیم و چقدر خریم که نمی‌فهمیم آخرش خودمونیم و خودمون هیشکی بهمون رحم نمی‌کنه دنیا دار مکافاته! تو این دوره دل رحم باشی می‌خورنت نزنی می‌زننت! و منی که اومدم تا جبران کنم!
صدای در منو به خودم آورد دست بردم به جیبم تیزی رو گرفتم تو دستم صدای پاهاش تو گوشم بود، کلید داشت یادم نمیاد به کسی کلید داده باشم، رفتم کنار دیوار ایستادم به طوری که کسی نتونه منو ببینه در باز شد اومد تو بالافاصله گردنشو گرفتم صورتشو کوبوندم به دیوار تیزی رو گذاشتم رو شاهرگش!
- چیکار می‌کنی شاهان؟
یه پرس غذا تو دستش بود افتاد زمین، فریاد کشیدم:
- اینجا چیکار می‌کنی؟ جواب بده؟
یه آهی از درد کشید گفت:
- شاهان ولم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #5
"زخمی که بر دلم زدی هرگز خوب نخواهد شد
و من روزی
تقاص تمام اشک هایم را از تو خواهم گرفت"

***
[چند ساعت بعد]
خشمی که شاهان به گذشتش داره سبب افزایش تنش و نفرتش میشه. اما اون پسری نیست که به سادگی زمینش بزنن. آرام دختریست که از بچگی اونو می‌شناسه و از همون بچگی عاشقش شده. شاهان راضی شد تا آرام بهش کمک کنه در واقع کمک آرام بهانه‌ست تنها هدف اون بودن در کنار شاهان هست. اولین مأموریت آرام راه رو برای شاهان باز می‌کنه!
سامیار با دوستاش هماهنگ می‌کنه قراره یه پارتی کوچیک تو باغ یکی از دوستاش داشته باشه.وارد باغ میشه میره داخل و می‌شینه رو کاناپه، بعد چند دقیقه دختری براش نوشیدنی میاره سامیار نوشیدنی رو برمی‌داره با یه عشوه خاص میگه:
- شما چقدر زیباین!
دست دراز می‌کنه و میگه:
- من سامیار.
دختره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #6
"با دل دیوانه من یار باشی محشر است
من بیایم خانه‌ات بیدار باشی محشر است
کرده باشی خویش را پنهان کنار پنجره
وای اگر مشتاق این دیدار باشی محشر است"

***
پلیس همون شب اومد و گزارش قتل رو نوشت، جسد به پزشک قانونی برده شد تا معلوم بشه ماجرا خودکشی بوده یا قتل عمد؟ کارآگاه جوان آرتا پناهی این پرونده رو قبول کرده تا قاتل رو پیدا کنه، آرتا سخت پی سرنخی یا رد پایی بود تا قاتل رو شناسایی کنه ولی قاتل انقدر حرفه‌ای بوده که هیچ رد پایی نزاشته قاتل کارش رو خیلی تمیز انجام داده به‌طوری‌که نه دوربین ها چیزی ضبط کردن و نه کسی چیزی دیده تو اون شب بین اون همه آدم کار هر کسی نیست بی‌سروصدا کسی رو بکشه!
ـ این کار یه اراذل خیابونی نیست قاتل خیلی حرفه‌ایه! جواب پزشک قانونی رو هرچه زودتر می‌خوام.
آرتا و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #7
"گاهی کسانی که مقصر نیستن
تاوان اشتباه دیگران را می پردازند"

***
سرم رو از پنجره بیرون آوردم و به آسمان تاریک خیره شدم نسیم خنکی به صورتم می‌خورد و سعی می‌کرد گرمای آتیشی که در درونم شعله‌ور شده بود رو خاموش کنه. اما فایده‌ای نداشت دستام هنوز بوی خون میدن هر نفسی که می‌کشم تصویر چشای وحشت زده حشمت جاوید جلوی چشام نقش می‌بنده! انتقام آرامش رو برام به ارمغان میاره؟
الان حتماً به باران خبر دادن که بابات مرده! اون پیامی رو هم که بهش فرستادم با یه شماره مجازی بود نمی‌تونن ردش رو بزنن. پنجره رو بستم پرده رو کشیدم اومدم سمت دیوار از روی میز ماژیک رو برداشتم و روی عکس حشمت جاوید ضربدر زدم! نگاهم رو چرخوندم و دوختم رو اون عکسا، نوبت شماست!
***
شب ساعت ده بود رسیدم دم در موتور رو نگه‌داشتم کد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #8
"وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می‌کند
زندگی یا مرگ بعد از ما چه فرقی می‌کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می‌پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می‌کند
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی‌وفا امروز با فردا چه فرقی می‌کند"

***
مرگ پدر، باران رو خیلی اذیت کرد باران اون پیام رو هم به پلیس نشون داده بود اما قابل ردگیری نبود. آرتا پناهی کارآگاه جوان پرونده‌ای رو برعهده گرفته که خیلی پیچیده هست و قراره جنازه‌های زیادی هم داشته باشه. درست چند روز بعد از قتل حشمت جاوید تو اتاقش حالا دو نفر به اسم های آکام شاکرمی و همایون لشگری هم دقیقاً مثل اون و هر دو تو اتاقشون و هر دو از ناحیه گردن و بریدگی شاهرگ کشته شدن! آرتا وقتی که به صحنه قتل آکام می‌رسه یه چیزی توجهش رو جلب می‌کنه! شماره روی دیوار! این‌بار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #9
"با بال شکسته پرواز کردن هنر است"

موتور رو جلو استخر نگه داشتم رفتم طرف پذیرش یه مرد میانسالی نشسته بود پشت سیستم. از پشت شیشه گفتم:
- بازرسم اومدم موتورخونه رو چک کنم.
یه نگاهی به سر و وضعم انداخت گفت:
- موتورخونه پایینه، انتهای سالن دست چپ، اینم کلید.
کلید رو ازش گرفتم وارد سالن شدم تا انتها رفتم سمت چپم یه در وجود داشت بازش کردم رفتم جلو پله می‌خورد می‌رفت پایین، رفتم پایین رسیدم به در اصلی موتور خونه کوچیک و قدیمی بود! قفل در رو باز کردم در موتورخونه به روم باز شد وارد شدم خیلی تاریک بود! صدای ترسناک آب داخل مخزنا دیوونه کننده بود اما خیلی تاریک بود اصلاً نمی‌تونستم جلوم رو ببینم به‌زور می‌تونستم ببینم! وارد عمل شدم باید دنبال لوله آب گرم بگردم، تاریک بود چیزی دیده نمی‌شد، دستم رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

A.Khani

رفیق جدید انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
259
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #10
"جهان از سرنوشت از زندگانی خسته‌ام
ناتوانم ناتوان از هر توانی خسته‌ام
کاش می‌شد باز گردد روزگار کودکی
پیر گشتم در جوانی از جوانی خسته‌ام"

پرت زمین شدم رو پهلوم افتادم زمین پوستم مثل کاغذ سیگاری می‌سوخت و بوی گوشت سوخته شده می‌داد! فریاد خفه‌ای از گلوم بیرون پرید! تک‌تک سلولام از درد فریاد می‌زدن، نمی‌تونم بمیرم هنوز کارای زیادی دارم! یکم خودمو جمع‌و‌جور کردم بزور بلند شدم کوله پشتیم رو برداشتم رفتم طرف در خروجی، قفل بود اما کلید داشتم، درو باز کردم رفتم بیرون برگشتم درو قفل کردم قلبم مثل طبل جنگی می‌کوبید انگار اونم از دستم شاکی بود! از پله‌ها رفتم بالا رسیدم به در سالن، درو باز کردم آروم به چپ‌و‌راستم نگاهی انداختم کسی نبود سکوت مرگباری سالن رو فرا گرفته بود، یواشکی وارد سالن شدم اومدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 5)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا