نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کدخداعلی | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن یک رمان

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,181
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
کدخداعلی
نام نویسنده:
نوشین سلمانوندی
ژانر رمان:
عاشقانه_معمایی
کد رمان: 5788
ناظر رمان: Abra_. Abra_.

خلاصه‌ای از رمان:
اسم من لیلین؛ یه دامپزشک با زندگیِ سخت که وارد روستای کدخدا شده تا طرحش رو بگذرونه.
اما پسر کدخدا سالهاست که زنش مشکل داره و بچه‌دار نمیشن... الان دنبال وارثن و تو یک شب زمستونی من و به عمارتشون دعوتت میکنن تا صیغه بشم..!
اما صیغه‌ی کی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Ghasedak.

Ghasedak.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,043
پسندها
3,112
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • مدیر
  • #2
Screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۹_۲۰۳۳۲۴_Samsung Internet.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,181
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #3
فرم کفش‌هام را می‌پسندم؛ اما برای دشت و بیابان غیراخلاقی‌ترین کارم است.
چرم مشکی‌اش از تابش آفتاب، برق می‌زند. دست مریزاد به اوستا حسین برای ساخت همچین کفشی.
سر بلند کردم و نگاهم دورانی، اطراف را درید.
صدای گوسفندها و سبزه‌زار غلیظ روبه‌رویم، صحنه‌ای بود که هرگز برایم تکراری نمی‌شد!
صدای زنگوله‌هایشان سیدحسن را به وجد می‌آورد برای سریع‌تر راهی کردنشان به آغل.
عرق پیشانی‌اش را با لونگ رنگ و رو رفته‌ای که در دست داشت گرفت و برایم دست تکان داد.
دست‌هایم را پشت کمرم گره زدم که با تندی به سمتم آمد!
متعجب از حرکاتش، قدمی جلو رفتم که نفس زنان گفت:
-شمردم همه رو؛ اما سه تا از گوسفندا کمه.
دست روی سینه‌اش گذاشت و در حالی که سعی داشت نفس‌هایش رو منظم کند، گفت:
-به کدخدا گفتم بیابون پر از گرگ وحشیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,181
امتیازها
6,463
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #4
بقول معصومه ماشینم گاو پیشانی سفید دهکده بود.
محال است کسی با دیدنش فریاد نزند؛ "مرتضی‌علی".
وارد شهر شدم... دهکده‌ی کوچکی است و نهایت با ده دقیقه، به هر نقطه‌ای که بخواهی، سریعاً‌ میرسی.
شیشه‌‌ها‌ی دودی را پایبن کشیدم که بچه‌ها با دیدنم، داد زدن:
-پسر کدخدا اینجاست.
لبخندی زدم و سکه‌هایی که از قبل جمع کرده بودم را به طرفشان پرت کردم.
خوشحال در هوا میپریدن برای جمع کردنشان.
به دنیای ساده و بی‌آلایششون حسادت میکنم.
زیر درخت پر شاخ و برگی که کنار خانه‌ای کوچک قد علم کرده بود، ماشین را پاک کردم و بدون پیاده شدن، خیره‌ی مطب جدیدی بودم که به تازگی در دهکده افتتاح شده است.
سه دامپزشک که هر دو نفر، برای گذراندن طرحشان به اینجا آمده‌اند.
با این حساب که مسعود خیلی وقت است طرحش رو گذرونده.
درب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 0, مهمان: 2)

عقب
بالا