• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رستن آندیا | هیرو کاربر انجمن یک رمان

☆هیرو☆

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
1/8/23
ارسالی‌ها
186
پسندها
1,558
امتیازها
9,833
مدال‌ها
10
سن
22
سطح
9
 
  • #41
با صدایی خفه، میان هق‌هق فروخورده‌ام گفتم:
- شما… دارید منو مجازات می‌کنید، درسته؟ این یه انتقامه؟ به خاطر پدرم؟
پادشاه کمی مکث کرد. شاید انتظار چنین واکنشی را نداشت، اما نگاهش تغییری نکرد. بعد از لحظه‌ای، پوزخندی زد و گفت:
- شاید... فقط یه انتقامه.
تمام وجودم فریاد می‌زد که فرار کنم، اما پاهایم بی‌جان بودند. نگاهم روی گل‌های رنگین فرش قصر دوخته شد. نه… من حتی نمی‌توانستم این را درک کنم، چه برسد به اینکه آن را بپذیرم. سرم را به شدت تکان دادم، انگار که می‌توانستم این واقعیت تلخ را از خودم دور کنم.
- من نمی‌رم! هر کاری از دستم برمیاد می‌کنم، اما اینو قبول نمی‌کنم! شما نمی‌تونید منو مجبور کنید!
پادشاه آرام به سمتم آمد. هر قدمش مانند طبل مرگ در گوشم کوبیده می‌شد. ایستاد، از بالا به من نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ☆هیرو☆

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا