روی سایت دلنوشته رویای سراب | sanam_ghکاربرانجمن یک رمان

[sanam_gh_]

به نام خدا
نام دلنوشته:رویای سراب
نام‌نویسنده:sanam_gh
مقدمه :
دیواره آوارشده ی عشقم
که دگر هیچ مرا آباد نخواهد کرد!

 

[sanam_gh_]

گاهی بایدنشست وبیخیال بود
وبزاریم‌دنیااونجوری که میخواهدپیش‌ بره
وبه هیچ چیزی هم فکرنکنیم
امامگرمیشود،؟؟
میدانی این دنیا مارابه خوبی درک نمی کند
به خواسته های قلبی هیچکس گوش نمیدهد
وازهیچکس فرمانی نمیبرد
شباهت زیادی به آدمادارد
آنهاهم دل میشکنند
وجزخودشان به کسی رحمی ندارند
وقاتلی هستندکه احساسات همدیگررامیکشند!!!
چه رسم عجیبی دارداین‌دنیا
نه آمدنمان راخندیدیم
ونه بودنمان راجشن گرفتیم
حال باید رفتنمان راعزابگیریم!!

 

[sanam_gh_]

هرشب کنج اتاقم
،میان تنهایی ها
این دل به ظلم میرود،
آنچنان که چشمان گریانم اسیرغم‌میشود
ودر میان آن صدای هق هق های دختری ست
که زندانی سلول انفرادی بغضی ست
که هرلحظه را به انتظار فرمان شکستن اوست....

 

[sanam_gh_]

چرارهانمیشوم از خواب خیالی که هرشب مرا به مرز
جنون میکشد.....

 

[sanam_gh_]

باران دل ببار
ببار ای باران،ببار
از این دل خسته چون تو ببار
ببار باران
ببار
چون آید بهارم
ببار که خوش باشد این بهار با یارم
ببار چون باشد در خاطراتم
مراخسته مکن بیش از این
توببار،من که دگر سویی ندارم....

 

[sanam_gh_]

نظیر دل خودرا ندیدم
،آنچنان که شکسته باشد
آنچنان که با هیچ چیزی هم درست نشود
آری
اینجا منم......
منی با دله‌شکسته که‌تیکه های تیزوبرنده‌آن
فقط وفقط خودم‌رازخمی میکند...
واما درآن میان
نیمه شب باشد
دلی شکسته وتنی نیمه جان باشد
که مکان را آماده میسازد برای
بیاد آوردن عذاب شکستن دلی را که
باعث خون ریختن اشک چشمانم میشود!

 

[sanam_gh_]

عجیب وغریبند
کسانی که خاطرات کودکیم
باآنهاورق خورده
همانایی که حال برایشان
یک رهگذر بیش نیستم.....

 

[sanam_gh_]

وقتی اون گفت که دیگه ازم‌خسته شد....منم احساسم روپیچوندم اونم خفه شد.....

 

[sanam_gh_]

لعنت به این دنیای پست
کاش میشد،آروم چشم
روی بدی هابست..

 

[sanam_gh_]

کاش بودی و مرا ازبندغم‌رها میکردی
درکنارم بودی وفقط به من نگاه میکردی
کاش بودی ودلت رابه نامم میکردی
چشمانتو آمین‌دعایم میکردی