روی سایت دلنوشته خاطرات را تغییر بده! | Shayea کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #41
از خاطرات، از گذشته‌هایمان چیزی باقی نمانده...
جز حسرت و یک دل شکسته!
تمام قصه ما خلاصه می‌شود در قلب بی‌وفای تو!
من سخت‌ترین شب‌ها را گذراندم و با چشم‌های پر از اشکم، می‌خندیدم به عشقمان!
آن زمان که قلبت برایم می‌تپید، قلب من از تپش افتاد...
پس همان بهتر، اینک قلبم برای خودم می‌تپد...
خسته‌ام، دیگر نمی‌گویم که دل شکسته‌ام، نمی‌خندم به گذشته‌ها...
نمی‌نویسم از خاطره‌ها، به یاد نمی‌آورم آن لحظه‌ها را...
می‌خواهم در حال خودم باشم، می‌خواهم برای یک بار هم که شده از عشق متنفر باشم!
تو کاری کردی که حتی اگر روزی ببینمت، دیگر نمی‌شناسمت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #42
دلم می‌خواهد در این حال گرفته‌ام به آغوشت پناه بیاورم.
مرا دریاب...
اگر از یاد همه فراموش شوم، تنها در دل تو باقی بمانم.
دلم می‌خواهد صدایم را بشنوی، در دلم آشوب و یک عالمه حرف‌هایی است که به جا مانده!
حر‌ف‌هایی که هیچ‌کس به پای شنیدنش ننشست...
آرامش می‌خواهم، کاش این قایق رها شود از دریای طوفانی!
نیاز من این است سرم را بر روی قلبت بگذارم و ساعت‌ها صدای تپش‌هایش را بشنوم.
دلتنگ تماشای توام، بیا که عاشق دنیای زیبای توام...
بیا که بی‌قرارم، گاهی خیره به عکس‌هایت، گاهی در حال قدم زدن درون رویاهای توام...
مرا دریاب، دلشکسته‌ام، از تمام آدم‌ها خسته‌ام.
تو برایم یکی هستی و من هم تنها، یکی را می‌خواهم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #43
کسی چه می‌داند جز تو حرف دلم را، کسی نمی‌تواند صاحب شود این قلب عاشقم را...
قلبم مال تو است، این دل تا ابد گرفتار تو است...
نگاهم کن که چشمانم غرق در چشم‌های تو است...
تو دوای تمام دردهای منی، تو بدون شک تنها همسفر راه بی پایان منی...
محبوب من، بیا در آغوش من تا از حال بروم، من می‌خواهم از همه جا به خاطرت دل بکنم...
دریاب که من گرفتارم، بیا کنارم که بی‌قرارم، تو نمی‌دانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد!
لحظه‌ها می‌گذرد، تو هستی و من همیشه در کنارت، در این لحظه و همه لحظه‌ها می‌خواهمت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #44
یک عکس قدیمی، لای کتابی که سال‌ها بود گمش کرده بودم...
خاطرات را برایم زنده کرد.
مرا برد به سال‌های داشتنت.
لحظاتی که کنارت بودم، کنارم بودی و از همه مهم‌تر...
کنارم می‌خندیدی و کنارت می‌خندیدم.
قدر لحظات شادم را ندانستم، افسوس!
کتاب را ورق می‌زنم، عکسی دیگر در صفحه‌ای دیگر...
لبخند بر لبانمان جا خوش کرده است.
معنیِ لبخند تو را نمی‌دانم اما لبخند من...
بی‌شک لبخند کسی‌ست که "دوستت دارم" شنیده باشد!
 
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #45
یکی بیاید...
دست این خاطره‌ها را بگیرد ببرد گردش!
کلافه کرده‌اند مرا بس که نق می‌زنند به جانم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #46
زندگی دفتری از خاطره‌هاست!
چند برگی را تو خواهی نوشت، و چند برگ دیگر را قسمت و سرنوشت!
بیا...
و آن چند برگی را که متعلق به توست...
پر از لحظات خوش و قهقهه‌های شیرین کن.
زندگی شیرین است.
به شرطی که تو به دنبالِ شیرینی‌اش بروی.
بیخیالِ صفحات دیگر شو...
صفحات شیرین را بچسب!

پ.ن: تو رو می‌گه ها! سامیار زاهد samiar7

از این پست خوشم میاد، تقدیم به تو*-*
 
امضا : Unidentified

Unidentified

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/8/18
ارسالی‌ها
985
پسندها
16,724
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #47
خاطراتم عجیبند!
تمامی ندارند، هرچه بیشتر فکر می‌کنم...
به پایان نمی‌آید بلکه افزایش پیدا می‌کنند!
ولی من دیگر توانِ نوشتن ندارم.
شاید بهتر باشید نقطه بگذارم و به سر خط بروم.
برایم کافی‌ست!
برایت کافی‌ست!
برایمان کافی‌ست!
عشق را بیخیال، می‌خواهم اندکی از عشق بدم بیاید.
می‌خواهم خاطراتم را تغییر دهم و...
می‌خواهم به زندگی‌ام بپردازم.
اجازه می‌دهی؟!

***
شروع: 8/31/18
پایان: 98/1/29
من یه دیوونه‌م که دیوونگی‌ش رو دوست داره!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Unidentified

بهار قربانی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
4/4/17
ارسالی‌ها
1,199
پسندها
12,828
امتیازها
34,373
مدال‌ها
23
سن
29
سطح
19
 
  • #48
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا