linda.b و ^^شـــــshadiــــادی^^

  • نویسنده موضوع حسنا(هکرقلب)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 454
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
دوئل داریم اونم چه دوئلی
^-^miss- fateme:) ^^شـــــshadiــــادی^^
Lindaw linda.b
شروع کنید.
فقط یکدیگر را به کشتن ندید :/وگرنه میدم دیوانه ساز ها ببرتتون.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

اشک سرخ

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
13/2/18
ارسالی‌ها
751
پسندها
16,969
امتیازها
44,373
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • #2
شادی در حالی که آدامس تو دهنشو میجویید با گذاشت تو سالن.
لیندا هم از اون ور سالن اومد. جفتشون اومدن وسط سالن و به هم چشم غره رفتن.
لیندا گردنشو به چپ و راست خم کرد تا غلنجش در بیاد.
شادی هم که انگار میدونست آخر دوئل کی برندس خیلی بیخیال وایساده بود و به حرکات لیندا نگاه میکرد.
 

^-^miss- fateme:)

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
408
پسندها
6,770
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سطح
12
 
  • #3
شادی تکیه داد به دیوار بیخیال سرشو انداخت پایین لیندا برگشت به شادی گفت :‌
ــ هی ده دیقه نمونده به مسابقه تو هنوز اینجا داری ادامس میجویی .
شادی سرشو بلند و خونسرد زل به چشمای لیندا و برای اینکه حرص لیندا رو در بیاره گفت :‌
+‌ منکه میدونم کی برنده میشه و برا همین بیخیال اینجا نشستم لیندا تو نمیتونی منو شکست بدی.
لیندا از درون میسوخت ولی به روی خودش نیاورد فقط یه کلمه گفت :‌
ــ میبینیم
شادی تو دلش خوشحال بود که حرص لیندا رو در اورد
 
امضا : ^-^miss- fateme:)

**Black Knight**

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/7/18
ارسالی‌ها
400
پسندها
4,025
امتیازها
20,173
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #4
مهدیه از کنار جمعیت گذشت و رفت بالا جایی که همه دوئل میکنن.
الهام با تعجب به سوتش دمید.
مهدیه توجه نکرد رفت کنار شادی و با حالتی مسخره و لوس گفت:
-شادی جونم میشه پول بدی برم بستنی شوکولی(شوکولات) بخرم؟
شادی با تعجب نگاهش کرد.مهدیه ناخواسته دستش را بالا برد و خورد تو صورت لیندا.
و یه قدم جلو امد تا کمکش کند اما لیز خورد و پایش در صورت شادی فرود امد.
مهدیه بلند شد به ان دو که غش کرده بودن نگاهی کرد و با خود زمزمه کرد:
-اینا چرا این شکلی شدن؟
شکمش صدایی بد داد:
-من بستنی شوکولی میخوام.
و بدونه آنکه توجه کند چه خراب کاری کرده است از سالن بیرون امد و جمعیت مبهوت و الهام عصبانی را تنها گذاشت.
 
امضا : **Black Knight**

oxm

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
520
پسندها
2,291
امتیازها
14,773
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • #5
شادی از جا بلند شد و همون طور که دماغش رو میمالید نالان گفت
_ ایی دماغم ..خدا بگم چیکارت کنه مهدیه
لیندا با هرس به شادی نگا کرد
_ حالا همچین نفرین میکنه انگار چی شده دماغ نازنین منو ببین چی شده..
الهام با عصبانیت توی سوت گوش خراشش دمید
الهام_ بسه ..
با جیغ الهام هردو سیخ ایستادند و جمعیت از سر و صدا دست برداشتند
الهام_ خب قوانین رو که میدونین ..3..2..1
سوتش را به صدا در اورد و اولین کسی که اقدام به حمله کرد شادی بود
با فریادی که کشید نور ابی رنگی پرتاب شد ولی لیندا جا خالی داد
هرچند نور باعث شد نیمی از موهای طلایی رنگش بریده شود و همه جا پخش شود
با این حرکت لیندا جیغ خفه ای کشید و صدای هورای جمعیت تالار رو پر کرد
 
امضا : oxm
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا