متون و دلنوشته‌ها ⊰| چند لحظه لطفا |⊱

[༆ALN]

”من به تنهایی معتاد بودم. اگر هرروز کمی با خودم خلوت نمی‌کردم مثل این بود که ضعیف‌تر می‌شدم. چیزی نبود که به آن افتخار کنم اما وابسته‌اش شده بودم، تاریکی داخل اتاق، برایم مثل نور آفتاب بود."

 

[༆ALN]

"حالا که می‌خواهم برگردم مثل این است که چیزی را گم کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست، شاید یک خرده از هستی من آنجا، در آتشگاه مانده باشد."
—صادق هدایت

 

[༆ALN]

رفت...
عینِ رفتنِ جان از بدن
دیدم که جانم می رود...

 

[༆ALN]

بيا بشين سرتو بزار روي پاهام،تا اون موهاي لختِ قشنگِ نازتو كه بوي أنبه ميده رو دست ببرم نازشون كنم تا اروم اروم خابت ببره.
همونجوري كه دوست داشتي..!

 

[༆ALN]

خبر داري يكي دنبالت ميگرده شب و روز؟
شنيدم مُدام تو فكرته، همش سراغتو از اينو و اون ميگيره، شنيدم از تك تكِ ستاره هاي آسمون ميپرسه نگاهشون به تو اُفتاده يا نه.
خلاصهء بدجوري چشم به راهته دلبر.

 

[༆ALN]

ولي دلبر تو بيا دستمو بگير، اونوقت با هم ميتونيم از پس اين مُشكلاتي كه سر راهمونِ بربيايم..

 

[༆ALN]

"اشتباه نکن... نه زیبایی و نه حتی محبوبیتِ تو مرا مجذوب خود نکرد .
تنها آن هنگام که روح زخمی مرا بوسیدی
من عاشقت شدم"

 

[R_MāN'8]

گاهی آدم ها دلگیرند و دلتنگ؛
آرام میخزند کنجِ اتاق شان،
با یک بغل تنهایی
گاهی تا اطلاع ثانوی
تَعطیل اند
لطفا بعدا مزاحم شويد !​

 

[༆ALN]

یک نقطه‌ی خطرناکی هم هست به نام: "دیگه هیچ چیز مهم نیست"
پا که بذارید روش، همه‌ی گذشته می‌ره هوا! هرچه که بوده، هرچه که هست حتی... :)​

 

[༆ALN]

گفت هزار بارم که برگرده، یه دفعه میبینی بار هزار و یکم دیگه برنگشت، آدمه دیگه، خ
سته میشه، آدم خسته هم دیگه برنمیگرده، میره یه جایی گم و گور میشه برای خودش!​