روی سایت همه چیز خوب خواهد شد | Yegane کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع YGNeae
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 44
  • بازدیدها 2,995
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #1

نام دلنوشته: همه چیز خوب خواهد شد
نویسنده: Yegane
ویراستار: I.yasi

مقدمه:
فردا که می‌رسد، برمی‌گردی دیروزت را می‌بینی...
یادت خواهد آمد که چگونه از شیشه‌های قلبت یک قصر باشکوه ساختی!
و اشک‌هایی را که قبلا می‌ریختی، برای فردایت طوری پرورش دادی تا یاد بگیرند برای چیزهای با ارزش‌تر فرود آیند...
اما تا کی می‌خواهی حرف از فردا بزنی؟ دردهایت را این‌جا خالی کن!
بگذار خیالت را راحت کنم؛ فردا هنوز نیامده است و تو همین الان در ناامیدی با اشک‌هایی که زنده‌اند این‌ها را می‌نویسی....
و یادت نرود اگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #2

وقتی چیزی می‌شنوی که نباید می‌شنیدی و حال باید به خاطرش جواب بدهی، لبانت، قفل و مغزت یخ می‌زند و در این لحظه تنها نیرویی که برایت می‌ماند، اشک ریختن است...
با خودت می‌گویی شاید این قطره‌های کوچک دل‌شان را نرم کند، اما آن‌قدر ساده‌ای که نمی‌دانی این‌ها فقط جسورشان می‌کند! پس، از پس جسوری‌شان برنمی‌آیی و جواب‌شان را نمی‌دهی
و
وقتی همه چیز تمام می‌شود، لب‌های قفل و مغز یخ زده‌ات، مثل روز اول می‌شوند و شروع به شکایت می‌کنند... البته که کسی مثل تو باز هم نمی‌تواند جواب این احمق‌ها را که در موقعیت‌های حساس غیب می‌شوند، دهد و فقط به "ضعیفی‌اش" فکر می‌کند...
اما عزیزم، این‌ها همه‌شان همیشگی نیستند، مگر نه؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #3

انسان‌ها ثابت کرده‌اند که در سختی‌ها دیوانه‌اند؛ این را که می‌دانی؟
به خاطر عاشقی از مرزها می‌گذرند! برای انتقام هر کاری می‌کنند و فقط برای منافع و هوس‌های‌شان روی قلب هرکس که بخواهند، راه می‌روند...
آن‌ها وقتی می‌فهمند که دیگر مثل قبل دوست‌شان نداری، ترکت می‌کنند! وقتی حقیقت را می‌گویی، نقشه‌ای که حتی در خواب‌های‌شان نمی‌دیدند، برایت رسم می‌کنند و وقتی مانع‌شان می‌شوی، حرف‌هایی را می‌زنند که از شنیدن صدای شکستن قلبت، همان‌جا جلوی چشمانت لبخند می‌زنند...
تو که در سختی‌ها مانند آن‌ها نمی‌شوی؛ می‌شوی؟

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #4

روزها می‌گذرند و تبدیل به ماه و سال می‌شوند...
من و تو بزرگ می‌شویم...
و تو، کسی را که در ناراحتی‌های پنهانی‌ات با تو می‌خندید، فراموش می‌کنی!
اما بدان که هیچ وقت او، تو، حمایت‌ها و اشک‌های بی‌صدایت را فراموش نخواهد کرد!
«تقدیم به یک دوست..»

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
دوستانت...
آن‌ها دوست نیستند که...
دیروز دردهایت را بهشان گفتی...
ولی آن‌ها در دنیایی که بهشان می‌گفتی "رفیق" رهایت کردند!
انسان‌ها همینند...!
وقتی می‌فهمند دیگر برایشان بیشتر از این جالب و کارآمد نیستی، با تنها گذاشتنت این را به تو می‌فهمانند...


«تقدیم به دوستای با معرفتم»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #6

دخترهایی مثل ما، سکوت‌شان از صدای گریه‌های شما خیلی بلندتر و حزن آورتر است...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
به خود جرات می‌دهم و حقیقت‌هایی را می‌گویم که برای نشنیدن‌شان جان می‌دهی و بعد از تفسیرشان گریه می‌کنی!
اما می‌دانی چرا؟
چون بهتر از این است که دروغ بگویم و با لبخندی مصنوعی بگذارم زندگی‌ات را کنی...
می‌دانم مرا سرزنش می‌کنی، اما تمام تلاشم این است که مانند آن‌ها نشوی!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
دیروز، نظاره‌گر تمام حرف‌هایی که تا به حال حتی فکرشان را هم نکرده‌ بودی، از زبان یک انسان بودی...
خودت بودی و دیدی که چگونه تا خواستی از خودت دفاع کنی، حرف در دهانت گذاشت و با تک تک کلماتش، باعث شد بین آن جمعیت احساس شرم کنی!
اما آفرین...!
تو اهمیت ندادی و حال زجه‌های او را تماشا می‌کنی!
گاهی اهمیت ندادن، بی صداترین کار برای مجبور کردن آدم‌ها به دادن تقاص کارهایشان است...
و
گاهی هم می‌تواند ضربه‌هایی بزند...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #9

چه قدر برایت سخت گذشت، وقتی همه‌‌ی آن‌ها یک گوشه می‌خندیدند و تو، تک و تنها به دیوار تکیه داده بودی و نگاه‌شان می‌کردی؟
باید خودم جواب سوالت را بدهم...
اصلا برایت سخت نبود!
چون تو می‌دانی که بودن با آن‌ها تو را خراب‌تر از این می‌کند!

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae

YGNeae

کاربر ویژه
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
14/6/18
ارسالی‌ها
6,231
پسندها
43,061
امتیازها
0
مدال‌ها
31
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • #10

گاهی باید برای نگه داشتن ارزش‌هایت، تنهایی را ترجیح دهی...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : YGNeae
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا