• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان راخ | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
کد رمان: 1940
ناظر: Armita.sh Armita.sh
نام رمان: راخ
نویسنده: دیاناس
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #درام

1000003590.jpg
خلاصه:
لایه‌های زیرین زندگی، گاه عذاب‌آور می‌شوند. وقتی که بالا می‌آوریشان روی زندگی‌ات و بالاجبار ادامه می‌دهی به این رنج آشکار. اشتباهاتی که پشت سر هم مرتکب می‌شوی و آجرهای کج چیده‌ شده‌ی زندگی‌ات و در نهایت آواری که روی سرت جای می‌گیرد.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,502
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • #2
803158_775237f76b190a238a3357cd57afa8ab.jpg
نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!

**قوانین جامع تایپ رمان**

** نحوه قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران **

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

" چگونه رمان خود را در انجمن قرار دهیم؟ "

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر مراجعه فرمایید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : فرزانه رجبی

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
مقدمه:
زن
تکه نخی از جنس سرگردانی

ترسی از جنس بیچارگی
روانی از جنس خراب

حقی خورده شده از جنس مظلومیت
سکوت، سکوت، سکوت...

این زندگی از بن به ساقه، خراب است و خراب!
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
فصل اول: گناه
کلید را داخل در چرخاندم و چشم بستم. این زندگی از همان ابتدا خرابی داشت. آهی کشیده، کلید را از داخل در قهوه‌ای رنگ بیرون کشیدم و توی کیفم رها کردم.
داخل آسانسور ایستادم و دکمه‌ی هم‌کف را زدم. فضای سرد و آهنین آسانسور، حالا بیشتر از همیشه به چشم می‌آمد و رنگ نقره‌ای‌اش سرب داغی به مغزم بود. صدای موزیک ملایمی که پخش می‌شد، پنجه‌های آلوده به زهرش را به مغزم می‌کشید و روحم را می‌آزرد. از آیینه‌ی مقابلم نگاه متوجه خود کرده، گودی زیر چشم‌هایم را زیر سیبیلی رد کردم و شروع به بررسی دقیق اجزای چهره‌ام کردم. چیزی جز فرسودگی و خستگی نبود و نبود.
از ساختمان سه طبقه و نمای طلایی_نقره‌ایش که بیرون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
فکر به حضور حاج بابا مرا به مرز دیوانگی می‌کشاند و ترس واژه‌ای بود مترادف با جنون! خونسردی مرد روبه‌رویم، حس حسرتم را قلقلک می‌داد و لعنت به لحظه‌ای که حضور پردردسرش را در کنارم پذیرفتم.
تیشرت سورمه‌ای و شلوار جینش، تیپ ساده‌ای را نمایان می‌کرد؛ اما من می‌دانستم این مرد، به خودیِ خود، چقدر شیک و جذاب می‌توانست باشد. گرچه همین الان هم دست کمی از یک مدل نداشت.
دست‌هایم را دور بازوهای لاغرم کشیدم و بالا و پایین کردم. برف و بورانِ نوک انگشتان دست و پایم را حس می‌کردم و معده‌ام هم سر ناسازگاری داشت با منِ بیچاره. حالا انگار جین و مانتوی یشمی‌رنگم روی تنم سنگینی می‌کردند. شالم نصفه و نیمه روی موهای بلندم رها بود و من دست روی معده گذاشته، گهواره‌وار تکان دادم تن یخ زده از ترسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
تن صدای همیشه سنگین و کمی خش‌دارش، سرنگی می‌شد برا تزریق ترس به رگ‌هایم و بی‌چاره من! کت و شلوار مشکی و اتوشده‌ی حاج‌بابا انگار براق‌تر از همیشه به چشم‌ می‌آمد. آنقدر براق و برنده که سوی چشمم را به یغما برده بود و پدرم... نگاه نگرانش سرتاپای‌ مرا می‌نگریست. نگرانم بود. می‌توانستم نگرانی نشسته در چشم‌های مهربانش را ببینم. دست درجه‌دار به سمت صندلی‌های چرمِ قهوه‌ایِ توی اتاق دراز شده و گفت:
- بفرمایید بشینید.
کنارم جای‌گیر شدند و نفس برای ثانیه‌ای رفت و من به این فکر می‌کردم که مرد پردردسر رو‌به‌رویم این حجم از خونسردی را اکتساباً داشت یا ذاتاً. مطمئن بودم بابایی، با دیدن مردی که غریبگی‌اش تو ذوق می‌زد، بوهایی برده بود و من سراسر گناه و آلوده به مرگ! و صدای مرد درجه‌دار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
لبخند شادی که روی لب‌هایم نشست. با اشک‌هایم تضاد داشت و من کسی بودم که بی‌توجه به نگاه ترسیده‌ی مرد پردردسرم، از اتاق خارج شدم. اشتباه کرده بودم، غلط پشت غلط. اصلا لعنت به آن روز و لحظه‌ای که چشمم به چشمش خورد. لعنت به من، لعنت به او و جودش!
به خودم که آمدم، خبری تک جمله‌ای مبنی بر سکته‌ی پدرم به گوشم خورد و من پخش صندلی سرد و فلزی بیمارستان شدم.
عذاب وجدان ماری شده بود از جنس آتش و به قصد بلع و نابودی به سوی روانم می‌تاخت. سَری که در مرز انفجار بود را میان دو دست فشرده، چشم روی هم گذاشتم. این اتفاقات چیزی نبود جز کابوس و لعنت بر مارال!
قامت بلند و محکم حاج‌بابا حالا انگار خمیده‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. کاش چیزی می‌گفت، کاش دعوا راه می‌انداخت، کاش سیلی می‌زد؛ اما هیچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
تن رها کرده بودم روی صندلی‌های فلزی و سرد راه‌رو و منتظر برای اجرای حکم!
نیم ساعت گذشته بود؛ اما خبری به گوشم نرسیده و هر ثانیه برایم هزاران سال می‌گذشت. استرس هیولایی برای تناول جانم شده بود و من بی‌صدا به جویدن خود نشسته بودم.
صدای قدم‌هایی که نزدیک شد و نهایتاً جلوی اتاق ایستاد، مرا وادار به بلند کردن سرم کرد و این مرد، بی‌شک خوش‌تیپ بود!
داخل شد و در بسته، خاری شد از جنس آتش که درون چشم‌هایم به سختی فرو می‌رفت! سر پایین انداخته، چیزی در معده‌ام بالا و پایین می‌شد و من دست مشت کردم روی معدم‌ام گذاشتم و کاش زودتر تکلیفم مشخص میشد. این معلق بودن از هزار بار مردن بدتر بود.
در که باز شد، تکه گوشتی به نام قلب، در سینه‌ام فرو ریخت و من بی‌اختیار ایستادم. از نگاه کردن به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
سر پایین انداخته، حرفی برای گفتن نداشتم و من این‌بار گند زده بودم به زندگی خودم و پدرم.
قدم به عقب برداشتم و قصد رفتن که کردم، صدایش به گوشم رسید:
- فرداشب میان حرفای اولیه رو بزنن.
متوجه حرفش نبودم. شاید هم نمی‌خواستم به فریادهایی که از ته مغزم به سراسر تنم فرستاده می‌شد، گوش دهم.
- یعنی چی؟
و سبزیِ چشم‌هایش گویی شمشیری بود برای قتل من.
- میان خواستگاریت!
شکستم. گویی وجود نداشتم. تاوان بود؟ توان گناهم ندید گرفته شدن بود؟ این‌قدر سنگین؟
- پس بابا؟
نیم نگاه حواله‌ام کرد و من بی‌هیچ حرفی، اتاق دلهره‌آور و سرد حاج‌بابا را ترک کردم.
قدم‌هایم ناموزون بود و من قصد باریدن داشتم؛ اما این‌جا، این خانه، این فضا، مسموم‌تر از چیزی بود که قصد ضعف نشان دادن کنم.
ذهنم قدمی به سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

ماهی قرمز؛

شاعر انجمن + مدیر آزمایشی شعرکده
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی شعر کده
تاریخ ثبت‌نام
28/8/18
ارسالی‌ها
6,634
پسندها
32,085
امتیازها
84,373
مدال‌ها
33
سطح
34
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
تنها نگاهش کردم. چه می‌گفتم؟ می‌گفتم سبک‌سری‌ها و غد بازی‌هایم کار دستم داده‌اند؟ سر پایین انداختم و باز هم پیش‌قدم شد برای حرف زدن.
- گندم؟
نگاهش کردم. ترس، تکه‌بهتکه‌ی تنم را چنگ می‌زد و امان از این جماعت نزدیکی که از دشمن بدتر بودند. از جای برخاسته، بی‌هدف، یا ذهنی آشفته، اتاق را متر می‌کردم و شیرین، بی‌حرف مرا می‌نگریست و دنیادنیا بغض بود که در گلو می‌پروراندم بی این‌که کسی بداند.
باز هم صدایم زد.
- گندم؟
به سمت‌اش بازگشتم. خواستم بگویم دست از سرم بردارد؛ اما دری که به ضرب باز شد، توان صحبت را از من گرفت. شیدا بود. با خنده و شادی داخل شد و موهای قهوه‌ای خوش‌رنگش را به عقب هُل داد.
- شنیدم قراره عروس بشی کلک. چه بی‌خبر!
و ابروهایش را بالا و پایین کرد‌. دلم می‌خواست زار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ماهی قرمز؛

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا