متون و دلنوشته‌ها پآ‍رت‍ي‍ ک‍ل‍م‍آ‍ت ق‍❤ب‍ من‍ !

[آقای گودرزی]

برخاست غبار از قدمت لحظه ی رفتن
تا روز ابد پیرهنم را نتکانم ...

 

[آقای گودرزی]

از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز
در مرز چشمهای تو گیرم فقط همین …

 

[آقای گودرزی]

مَجـݩـوݧ‌اگَرچَندیسـٺ،
دَسټ‌ازجُـنـۅݩ‌ڪِـشــیـدهـ

لُطفـاً‌بـہ‌او‌بِـگۅییـڋ،
لـیـلآ‌اِدامـہ‌دآرَد...

 

[آقای گودرزی]

در سينه دلم گم شده تهمت به كه بندم
غیرِ تو در اين خانه كسی راه ندارد

 

[آقای گودرزی]

ٺُ
مَرا یَواشَڪے دوســ♡ـــت بِدار
مَڹ ٺُ را
در شِعرهایَم
فَریاد مے زَنَم...

 

[آقای گودرزی]

•صدایت میڪنم با عشق
•جوابم میدهے با جان
•همین جان گفتنت عشقم
•هوایے میڪند دل را...

 

[آقای گودرزی]

•بگذار بگویم
•آخر فہمیدم
•چہ ربطی،
•بہ هم داریم!!
•تو ادامہ‌ے وجودِ منے

 

[آقای گودرزی]

↓گیسو به هم بریز
•و جہانے ز هم بپاش
•معشوقهہ بودن است و
•بریز و بپاش ها

 

[آقای گودرزی]

کاش خدا بیاد و بگه دیوونم کردی
بیا اینم اونی که میخاستی!! :)

 

[آقای گودرزی]

خودم را قانع می‌کنم
که شاید نمی‌خواند
که شاید به گوشش نمی‌رسد
که شاید مردم شهر خبر دارش نمی‌کنند
از حجم دلتنگی ام..
مگر می‌شود
یک نفر جان دادنت را ببیند
بداند
مخاطبِ تمام شعرهایش هستی
و سراغت را نگیرد؟!