متون و دلنوشته‌ها پآ‍رت‍ي‍ ک‍ل‍م‍آ‍ت ق‍❤ب‍ من‍ !

[آقای گودرزی]

همانند بُتی مغرور و زیبایی تو ای دختر
من ابراهیم می گردم! شکستت میدهم آخر!

 

[آقای گودرزی]

مثل جنگی سرد،دنیا دیر می فهمد مرا
خانه ای ویران پس از آژیر می فهمد مرا
امپراطوری که در یک جنگ معمولی شده‌ست...
کشور معشوقه اش تسخیر،می فهمد مرا
زندگی بعد از تو در این شهر حصرِ خانگی ست
برده‌ی جا مانده در زنجیر می فهمد مرا
شیشه ی عطری که روی میز آرایش شکست
و از آن زن می شود تبخیر،می فهمد مرا

 

[آقای گودرزی]

من برای دوست داشتنت
مدتهاست آماده ‌ام
اما
امان از تو
امان از زن ‌ها
که همیشه
دیر حاضر میشوند!



​

 

[آقای گودرزی]

چجوری دلتون تنگ نمیشه
مگه‌ شهرتون‌ شب‌ نداره

 

[آقای گودرزی]

دورافتاده‌ای
مثل اتفاقی که به من مربوط نیست.