- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 871
- پسندها
- 11,557
- امتیازها
- 28,473
- مدالها
- 14
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #161
دیگر امانش بریده بود. آن لحظه خیلی عجیب مایل بود از اعماق وجودش فریاد لعن برهاند. بی درنگ از کنار چشمان به خون نشسته و صورت سرخ از طغیان آریا گذشت که به ناگاه کوله آویزان شده دستش به قدری کوبنده و غضبناک کشیده شد که تعادلش را به موقع نتوانست محفوظ نگاه دارد و با سر به سـ ـینه پهن آریای به گردباد نشسته برخورد کرد و چشمانش همه جا را سیاه دید. صوت غرش دو رگه و تهدیدوار او را زیر گوشهایش همچون نوای خوفناک در دل شب یک حیوان درنده شنید.
- یه بار دیگه ببینم واسه تحریک کردن اعصابم از دوستم سوء استفاده میکنی، میرم سر وقت زبون درازت! با همین دستهام جونتو میگیرم دختره احمق!
در شوک حرکت وحشیانه او مانده بود که با عمل بعدیاش کنترل خویش را از دست داد، به سمت همان سنگی که لحظه...
- یه بار دیگه ببینم واسه تحریک کردن اعصابم از دوستم سوء استفاده میکنی، میرم سر وقت زبون درازت! با همین دستهام جونتو میگیرم دختره احمق!
در شوک حرکت وحشیانه او مانده بود که با عمل بعدیاش کنترل خویش را از دست داد، به سمت همان سنگی که لحظه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش