- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 909
- پسندها
- 11,716
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #171
اخم وسط ابروها جاش رو به لبخند ژکوندی داد.
- چی میخواستی بگه؟ درخواست دوستی داد ردش کردم نکبت رو با اون دک و پزش!
زنگ گوشیم به صدا دراومد. نظری به اسمش کردم و از پشت فرمون برداشتم و تماس رو برقرار کردم.
- بله.
مثل همیشه شاد و پر انرژی.
- سلام باران خانم. چه خبرا؟ کم پیدایی.
نگاهی به آینه بـ ـغل انداختم.
- سلام. درگیر درس و دانشگاه. تو خوبی؟
- ممنون، شکر خدا. حقیقتش سؤالی داشتم.
- میشنوم.
خندهکنان گفت:
- پدر و مادرت چه مدل شیرینیای رو میپسندن؟
نگار مدام با حرکت دستش اشاره میکرد چه کسی پشت خطه. نگاه گذرایی بهش انداختم.
- چطور؟
- خبر نداری؟
- از چی؟
نزدیک به چراغ که شدم قرمز شد و پام رو روی پدال ترمز فشردم و دنده رو روی "N" تنظیم کردم.
- جدی نمیدونی؟!
موبایل رو...
- چی میخواستی بگه؟ درخواست دوستی داد ردش کردم نکبت رو با اون دک و پزش!
زنگ گوشیم به صدا دراومد. نظری به اسمش کردم و از پشت فرمون برداشتم و تماس رو برقرار کردم.
- بله.
مثل همیشه شاد و پر انرژی.
- سلام باران خانم. چه خبرا؟ کم پیدایی.
نگاهی به آینه بـ ـغل انداختم.
- سلام. درگیر درس و دانشگاه. تو خوبی؟
- ممنون، شکر خدا. حقیقتش سؤالی داشتم.
- میشنوم.
خندهکنان گفت:
- پدر و مادرت چه مدل شیرینیای رو میپسندن؟
نگار مدام با حرکت دستش اشاره میکرد چه کسی پشت خطه. نگاه گذرایی بهش انداختم.
- چطور؟
- خبر نداری؟
- از چی؟
نزدیک به چراغ که شدم قرمز شد و پام رو روی پدال ترمز فشردم و دنده رو روی "N" تنظیم کردم.
- جدی نمیدونی؟!
موبایل رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش