- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 925
- پسندها
- 11,717
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #201
جلوی فروشگاه مورد نظرم ایستادم. همون لحظه پلکهاش رو باز کرد.
- رسیدیم؟
نیم نگاهی به اطراف انداخت و وقتی جواب سؤالش رو خودش گرفت، دو مرتبه پرسید:
- چیزی لازم داری؟!
کمربندم رو باز کردم و گوشیم رو برداشتم.
- آره و کمکم کنی کارم رو زود انجام میدم. شرکت که نمیری؟
با خستگی دستی به سر و صورتش کشید.
- نه. سپردم به پوریا. چی میخوای بخری؟
از داخل داشبورد کیف کارت اعتباریم رو برداشتم. برای مواقعی که فراموش میکردم کیف پولم رو همراهم بیارم، همیشه تو ماشین میذاشتم. امروز به دردم خورد. دستگیره رو کشیدم و گفتم:
- پیاده شو، میفهمی.
پاهاش که کف آسفالت قرار گرفت قفل رو زدم و از بالای جوی گذشتم. متوجه شدم ایستاده و برگشتم. با تعجب به تابلو نئون سر در فروشگاه نگاه میکرد. خندهم رو...
- رسیدیم؟
نیم نگاهی به اطراف انداخت و وقتی جواب سؤالش رو خودش گرفت، دو مرتبه پرسید:
- چیزی لازم داری؟!
کمربندم رو باز کردم و گوشیم رو برداشتم.
- آره و کمکم کنی کارم رو زود انجام میدم. شرکت که نمیری؟
با خستگی دستی به سر و صورتش کشید.
- نه. سپردم به پوریا. چی میخوای بخری؟
از داخل داشبورد کیف کارت اعتباریم رو برداشتم. برای مواقعی که فراموش میکردم کیف پولم رو همراهم بیارم، همیشه تو ماشین میذاشتم. امروز به دردم خورد. دستگیره رو کشیدم و گفتم:
- پیاده شو، میفهمی.
پاهاش که کف آسفالت قرار گرفت قفل رو زدم و از بالای جوی گذشتم. متوجه شدم ایستاده و برگشتم. با تعجب به تابلو نئون سر در فروشگاه نگاه میکرد. خندهم رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش