- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 925
- پسندها
- 11,717
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #601
به دستهام که در پناه دستهای مامان قایم شده بود خیره شدم. نصیحت مامان تلنگری شد تا برای چندمینبار بفهمم تو چه موقعیتی هستم و دیگه منی وجود نداره. گرمای دائم دستهای مامان یک روز دستهام رو ول نکرد. همیشه یک لب و هزار خندهش رو بی منت به روم باز کرد و عجیب به رادوین هم رسیده بود. مهربونی نگاه یک رنگشون که من فقط از این چشمها رنگش رو به ارث برده بودم، از بین نمیرفت. حمایتهای بی حد و حساب بابا و دیوار امنی که از بچگی دورم کشیده بودن تا بتونم به اینجا برسم. خیلی مدیونشون بودم و بیشتر شرمنده.... .
خیلی از اتفاقهای پشت سر گذاشته رو بهشون نگفتم. از همکاری با پلیسها، پیامهای اون مزاحم جانی، درگیری رادوین با خواستگار سمجم، تهدید ارسلان... اگه میفهمیدن با یک توجیه...
خیلی از اتفاقهای پشت سر گذاشته رو بهشون نگفتم. از همکاری با پلیسها، پیامهای اون مزاحم جانی، درگیری رادوین با خواستگار سمجم، تهدید ارسلان... اگه میفهمیدن با یک توجیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش