- تاریخ ثبتنام
- 10/4/19
- ارسالیها
- 909
- پسندها
- 11,716
- امتیازها
- 29,073
- مدالها
- 15
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #661
آخرین تلنگر سنگدلانهاش ابروهای باران را جمع و شراره آتش را در چشمانش نمایان کرد. مرد سرش را اندکی خم کرد و با تردید لب زد:
- فکر میکردم دست روی بهترینش گذاشتم؛ چون به انتخابم باور دارم.
حجم انباشته شده واژهها گلویش را زخم کرده بود، با این حال مقاومت کرد تا زبانش از کار نیفتد. کافی بود دوباره به ذهنش خطور کند که چرا با پاهای خودش در دام دشمن افتاد. به سکوت هیچ اعتباری نبود. از پشت دندان قروچهاش غرید:
- پست فطرت!
نگاه مشکی مرد حالتی از دلخوری گرفت و مأیوسانه گفت:
- اشتباه کردم. تو تغییر کردی. نازنین من هر جور هم که بود بد دهن نبود.
- تو با چه رویی جلوم ایستادی؟
- با همون رویی که الآن جلوم ایستادی و صاف زل زدی تو چشمهام.
مرد آرام بود و باران خشمگین و توجهی هم به کنترل...
- فکر میکردم دست روی بهترینش گذاشتم؛ چون به انتخابم باور دارم.
حجم انباشته شده واژهها گلویش را زخم کرده بود، با این حال مقاومت کرد تا زبانش از کار نیفتد. کافی بود دوباره به ذهنش خطور کند که چرا با پاهای خودش در دام دشمن افتاد. به سکوت هیچ اعتباری نبود. از پشت دندان قروچهاش غرید:
- پست فطرت!
نگاه مشکی مرد حالتی از دلخوری گرفت و مأیوسانه گفت:
- اشتباه کردم. تو تغییر کردی. نازنین من هر جور هم که بود بد دهن نبود.
- تو با چه رویی جلوم ایستادی؟
- با همون رویی که الآن جلوم ایستادی و صاف زل زدی تو چشمهام.
مرد آرام بود و باران خشمگین و توجهی هم به کنترل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش