کتاب‌ شعر رهی معیری/شاعر

  • نویسنده موضوع Bina.a
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 232
  • کاربران تگ شده هیچ

Bina.a

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,088
پسندها
24,534
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
محمدحسن (بیوک) معیری فرزند محمدحسن‌خان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلی‌خان نظام‌الدوله در دهم اردیبهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران، گلشن چشم به جهان گشود. پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد؛ آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.

رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهره‌ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:

کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد وین روز مفارقت به شب می‌آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست ای کاش که جانِ ما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Bina.a

Bina.a

ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
تاریخ ثبت‌نام
17/3/19
ارسالی‌ها
1,088
پسندها
24,534
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
سن
18
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
چون زلف تو‌ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی‌سروسامانی

من خاکم و من گردم, من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری, تو عشقی و تو جانی

خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم, تو اشک مرا مانی

در سینه سوزانم, مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم, پیدایی و پنهانی

من زمزمه عودم, تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم, تو سلسله جنبانی

از آتش سودایت, دارم من و دارد دل
داغی که نمی‌بینی؛ دردی که نمی‌دانی

دل با من و جان بی‌ تو, نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من, نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت! کو چشم رهی جویت؟
روی از من سرگردان, شاید که نگردانی
 
امضا : Bina.a

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا