.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #41
.:فریاد:.

در کوشش گریختن از دست خویشتن
چون برگ بی‌مزارم و چون باد بی‌وطن

پیروز رزم رستم و سهراب هر که هست
غیر از شکست نیست در این جنگ تن به تن

خاموش از آن شدم که به جایی نمی‌رسد
فریاد‌های جنگل در حال سوختن

چون کودکی که بر لب ساحل دویده‌است
پیداست رد پای تو بر شعرهای من

بر دشت لاله برف نشسته‌ست و دور نیست

روزی که سر دوباره برآریم از کفن
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #42
.:یکتاپرست:.

به رویم از کن میخانه‌ی چشمی که بستی را
ز رندی مثل من پنهان نباید کرد مستی را

نمی‌آید به چشمم هیچ کس غیر از تو این یعنی
به لطف عشق تمرین می‌کنم یکتاپرستی را

شکوه آبشاران با غرور کوهساران گفت:
فرو افتادن"ما" آبرو بخشید پستی را

در این بازار بی‌رونق من ان ساعت شدم محتاج
که با ثروت عوض کردم غنای تنگ‌دستی را

به تن تبعید شد روح عد‌پیمای من ای عمر!

بگو بر شانه‌ باید برد تا کی بار هستی را؟!
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #43
.:زمان در شیشه‌‌ی الکل:.

محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاری‌ست

دل از محبت من بردار، خ**یا*نت تو وفاداری‌ست

فدای سرخی لب‌هایت هرآنچه خون جگر خوردم
دل شکسته‌ی عاشق را چه احتیاج به دلداری‌ست

کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما افسوس!
ش*ر..اب خوردن ما بی‌هم فقط فرار ز هشیاری‌ست

ز دل بریدن و دل بستنبه یک طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو می‌بینم، نه اشتیاق نه بیزاری‌ست

چو کوه دید غرض دریاست به رود اجازه‌ی رفتن داد

ز دوست دست کشیدن گاه، غرور نیست، فداکاری‌ست
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #44
.:آسمان:.

به چنگ آورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت اشفته‌حالی را

خدا را شکر امشب هم حریفی پیش و دارم
که با او میتوان نوشید شاغرهای خالی را

مرا در بگیر ای اسمان هرچند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را

ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف م**س.ت لابالی را

من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود

کنار چشمه بشک بغض این ظرف سفالی را
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #45
.:اشتیاق:.

هرچند حیا می‌کند از بوسه‌ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهره‌ی اوست

الفت چه طلسمی‌ست که باطل شدنی‌نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست

ای کاش شب مرگ در اغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست

یک‌بارِ دگر، بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم، که سفر خوی پرستوست

از کوشش یهوده خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست

 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #46
.:دل‌سوزی رقیب:.

ولی گناه تو گندم نبود، سیب نبود
خ**یا*نت تو برای کسی عجیب نبود

کسی که خیره به تنهایی تو بود از دور
مسیح بود ولی ای کاش بر صلیب نبود

حقیقت اینکه مرا طاقت خ**یا*نت بود
ولی تحمل دل‌سوزی رقیب نبود

شبیه ساده‎دلان باورت نمی‌کردم
اگر دروغ تو اینقدر دل‌فریب نبود

هزار حیف که عمرم به غم گذشت ولی

هزار شکر که از عشق بی‌نصیب نبود
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #47
.:توحید:.

من و جام و می و معشوق، الباقی اضافات است
اگر هستی که بسم الله! در تاخیر آفات است

مرا محتاج رحم این و آن کردی ملالی نیست
تو هم محتاج خواهی شد جهان دار مکافات است

ز من اقرار با اجبار میگیرند باور کن
شکایت‌های من ای عشق از این دست اعتررافا ایت

میان خضر و موسی چون فاق افتاد فهمیدم
که گاهی واقعیت با حقیقت در منافات است

اگر در اصل دین حب است و حب در اصل دین بی‌شک

به جز دلداگی هر مذهبی مشتی خرافات است
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #48
.:مردم فاضل:.

عشق‌ها دام اند و دل‌ها صید و گیسوها کمند
بگذر و بگذار، دل در هرچه میبینی مبند

شادمانی خود، غم دنیاست پس بی‌اعتنا
مثل گل در حفل غم‌ها و شادی‌ها بخند

با به دست آوردن و از دست دادن خو بگیر
رودها هرلحظه می‌آیند و هرآن می‌روند

گر ز خاک آرزو چون کوه دامن برکشی
هیچ‌گاه از صحبت طوفان نمیبینی گزند

آسمانی شو که از یک خاک سر بر میکنند
بیدهای سربه‌زیر و سروهای سر بلند

گفت: ما با شوق دل‌کندن ز دنیا دل‌خوشیم

گفتمش:هرکس به دنیا بست دل دیگر نکند
 
امضا : .:|Reihane|:.

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #49
.:بی‌وفا:.

درختان را هنوز ای برف شوق برگ و باری هست
زمستان گرچه طولانی‌ست، آخر نوبهاری هست

مرا در قلب خود کشتی و از دنیای خود راندی
گمان میکردم ای بی‌رحم بین ما قراری هست

تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بی‌وفا از بی‌ وفا هم انتظاری هست

چو در قلب تو می‌تازند بعد از من رقیبانم
به یادآور که در صحرای آغوشت مزاری هست

اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی

بدان ای رود در پایان راهت آبشاری هست
 
امضا : .:|Reihane|:.
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

.:|Reihane|:.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/7/18
ارسالی‌ها
836
پسندها
7,431
امتیازها
22,873
مدال‌ها
5
سطح
0
 
  • #50
.:بود و نبود:.

من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم
چون سایه، عدم بود سراپای وجودم

بر غیرت من عیب مگیر ای همه خوبی
وقتی که به اندازه‌ی حست تو حسودم

تقدیر من از بند تو آزادشدن نیست
دیدی که گشودی در و من پر نگشودم

من نغمه‌ی نی بودم و چون مویه‌ی عشاق

شعری که سزاوار تو باشد نسرودم
 
آخرین ویرایش
امضا : .:|Reihane|:.
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا