روی سایت دلنوشته ی تیک تاک | شمیم و لعیا فرهادی کاربران انجمن یک رمان

[ش.م.ی.م فرهادی]

نام دلنوشته : تیک تاک
نویسندگان: شمیم فرهادی و ل.ع.ی.ا فرهادی

مقدمه: تیک...تاک...هی میگذرد...!
زمان میدود ...ما میگذریم...میشود گفت...خندید...
خاطره ساخت!
اما مگر میگذارد زمان؟
فوری با قلم شکسته اش مینویسد: تیک...تاک!

 

[Hani.Nt]

" به نام ایزد منان "

هر انچه از دل برآید، خوش آید!

کاربر گرامی نهایت قدردانی را داریم که نوشته های زیبایتان را در انجمن یک رمان به اشتراک می گذارید!
خواهشمندیم پیش از پست گذاری و شروع دلنوشته ی خود، قوانین زیر را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته ی کاربران"

پس از گذشت حداقل 15 پست از دلنوشته تان، می توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید.
"درخواست تگ دلنوشته"

[COLOR=rgb(243, 143...​

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

گاهی دلت میخواهد، دست خودت را بگیری...
ببری به جنگل...
با درختان راز بگویی...با گل ها ساز بزنی...
با حیوانات قصه بخوانی...
اما اگر زمان می ایستاد!
نه هی پشت هم : تیک...تاک!

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

ز آغاز میخوانم برایت...
ز آواز دل و ساز خدایی...
کاری به تیک و تاک ساعت لعنت شده نداشته باش...
من هی میخوانم از برایت...تو گوش کن...
من لالایی میشوم..تو بخواب...
بگذار...بگذرد!

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

یک آن دلت هوای پریدن میکند...!
بی بال و‌پر اوج میگیری در آسمان خیال!
پرواز میکنی سمت چشمه...سمت رود...و اصلا هرجایی که دوست داری!
گاه در خیال عاشق میشوی...خادم میشوی..فارغ میشوی!
اما جهان واقعی بیدارت میکند...تیک، تاک!

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

قسم به خدایی که قلم را آفرید!
که اگر مرا مجال دهند و قدرت...
بی مهابا میشتابم سوی دیوار!
ساعت را در دست میگیرم، عقربه هارا در هم میشکنم...
ثانیه شمار را هزار تکه میکنم!
که یاد بگیرد هی پشت هم روی اعصابم نگوید: تیک...تاک!

 

[Laya farhadi]

زمان میگذرد ، انسانها میگذرند ، غم ها و زخم ها هم میگذرند .
اما یادت باشد گاهی با هر صدای تیک تاک درسی را که به
تو آموختند را فراموش نکن .
فراموش کردن صدای تیک تاک فراموش کردن درس زندگیست .

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

میشنوی صدای گام هایش را!؟
چقدر راه میرود!
هی قدم هایش میگویند : تیک ...تاک!
آخر نمیخواهم تداعی کنند برایم...
تمام بودن ها و نبودن های تورا!

 

[Laya farhadi]

از خواب بیدار میشوم به امید روزی دل انگیز !
تیک...تاک. آه باز هم صدای تیک تاک ساعت مرا به یادت میندازد،
به یاد خاطراتت .....
و باز به یادم می آورد نبودنت را، گذشتنت را و باز هم شکستنت را .....

 

[ش.م.ی.م فرهادی]

گاهی می خواهی به احترام تمام نداشته هایت سکوت کنی...
میخواهی از هیچ دردی دم نزنی...
میخواهی غرق شوی در اعجاز وجود خودت...
اما یادت میآورد که هنوز صدایی زندگی ات را در هم میشکند...
تیک...تاک!