- تاریخ ثبتنام
 - 1/2/18
 
- ارسالیها
 - 12,808
 
- پسندها
 - 126,375
 
- امتیازها
 - 96,873
 
- مدالها
 - 36
 
سطح 
                
    
    
    48
 - نویسنده موضوع
 - #11
 
تام: میدونی چطور میان سراغت؟
مایکل: اونا یه ملاقات تو بروکلین ترتیب میدن. با تضمین تسیو. جایی که احساس امنیت کنم.
تام: من همیشه فکر میکردم که کلمنزا باشه، نه تسیو.
مایکل: این یه حرکت هوشمندانه است. تسیو همیشه باهوشتر بوده. اما من میخوام صبر کنم. بعد از غسل تعمید. تصمیم گرفتم پدرخوانده بچه کانی بشم. اون وقت با بارزینی ملاقات میکنم، و تاتاگلیا... همه سران پنج خانواده.
مایکل: اونا یه ملاقات تو بروکلین ترتیب میدن. با تضمین تسیو. جایی که احساس امنیت کنم.
تام: من همیشه فکر میکردم که کلمنزا باشه، نه تسیو.
مایکل: این یه حرکت هوشمندانه است. تسیو همیشه باهوشتر بوده. اما من میخوام صبر کنم. بعد از غسل تعمید. تصمیم گرفتم پدرخوانده بچه کانی بشم. اون وقت با بارزینی ملاقات میکنم، و تاتاگلیا... همه سران پنج خانواده.