- ارسالیها
- 6,927
- پسندها
- 9,677
- امتیازها
- 55,373
- مدالها
- 33
- نویسنده موضوع
- #11
نگار با افسوس گفت:
- ای کاش نه سالم بود!
تارا به سمتی اشاره کرد و گفت:
- اون دخترِ کیه دست تکون میده؟!
من و نگار، سرمون رو چرخوندیم، سمتمون دوید. نگار سریع گفت:
- هین! ملیسا توام اینجایی؟!
ایستاد و گفت:
- باورم نمیشه نگار! فکر نمیکردم این جا ببینمت!
میلاد نزدیکم شد و پرسید:
- ایشون کی باشن؟
- دخترعموی نگار.
از ملیسا پرسید:
- چند وقته اینجایین؟
- یک هفته! با امروز میشه هشت روز.
نگار روبه ملیسا گفت:
- خوشحالم که سالمی.
ملیسا جواب داد:
- یک پیرزن غرغرو توی اتاقم بود که الان رفت.
تارا لبخندی زد و گفت:
- پس تو هم تنها شدی!
ملیسا رو به ما پرسید:
- اتاقتون کجاست؟
تارا جواب داد:
- برای من، کنار نگار و سایاست!
- پس من هم میام پیش تو.
تارا گفت:
- خوشحال میشم بیای.
- اسمت چیه؟
- تارا!
- وای سایا...
- ای کاش نه سالم بود!
تارا به سمتی اشاره کرد و گفت:
- اون دخترِ کیه دست تکون میده؟!
من و نگار، سرمون رو چرخوندیم، سمتمون دوید. نگار سریع گفت:
- هین! ملیسا توام اینجایی؟!
ایستاد و گفت:
- باورم نمیشه نگار! فکر نمیکردم این جا ببینمت!
میلاد نزدیکم شد و پرسید:
- ایشون کی باشن؟
- دخترعموی نگار.
از ملیسا پرسید:
- چند وقته اینجایین؟
- یک هفته! با امروز میشه هشت روز.
نگار روبه ملیسا گفت:
- خوشحالم که سالمی.
ملیسا جواب داد:
- یک پیرزن غرغرو توی اتاقم بود که الان رفت.
تارا لبخندی زد و گفت:
- پس تو هم تنها شدی!
ملیسا رو به ما پرسید:
- اتاقتون کجاست؟
تارا جواب داد:
- برای من، کنار نگار و سایاست!
- پس من هم میام پیش تو.
تارا گفت:
- خوشحال میشم بیای.
- اسمت چیه؟
- تارا!
- وای سایا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر