- ارسالیها
- 6,927
- پسندها
- 9,685
- امتیازها
- 55,373
- مدالها
- 33
- نویسنده موضوع
- #31
- فکر کردن زیادی فایدهای نداره با عمل به جایی میرسیم.
- فکر کنم به اندازه کافی حرف زدیم بریم پیش بقیه
بلند شدم و دفتر رو برداشتم شیشه و وازلین رو هم تو جیبم گذاشتم. روبه میلاد گفتم:
- پس من اینا رو میبرم بعدا میام پیشتون.
برگشتم اتاق و همه چی رو سرجاشون گذاشتم. نگاهم به شیشه افتاد؛ برداشتمش و درش رو باز کردم. خیلی عمیق بو کشیدم انگار مربای گیلاسه! نوک انگشتم رو کمی بهش زدم و مزه کردم. خوشمزهست ولی حس میکنم حالم یک طوری شده. نکنه اینم سمه؟ نه اگه سم بود درجا پس میافتادم. شیشه رو تو کولهام گذاشتم و سمت پاتوق همیشگیمون رفتم. مثل همیشه کنار تارا نشستم. تارا خیره به صورتم گفت:
- سایا کار خاصی کردی؟ خوشگلتر شدی با اینکه هیچ آرایشی رو صورتت نیست.
متعجب جواب دادم:
- نه هیچ کاری نکردم...
- فکر کنم به اندازه کافی حرف زدیم بریم پیش بقیه
بلند شدم و دفتر رو برداشتم شیشه و وازلین رو هم تو جیبم گذاشتم. روبه میلاد گفتم:
- پس من اینا رو میبرم بعدا میام پیشتون.
برگشتم اتاق و همه چی رو سرجاشون گذاشتم. نگاهم به شیشه افتاد؛ برداشتمش و درش رو باز کردم. خیلی عمیق بو کشیدم انگار مربای گیلاسه! نوک انگشتم رو کمی بهش زدم و مزه کردم. خوشمزهست ولی حس میکنم حالم یک طوری شده. نکنه اینم سمه؟ نه اگه سم بود درجا پس میافتادم. شیشه رو تو کولهام گذاشتم و سمت پاتوق همیشگیمون رفتم. مثل همیشه کنار تارا نشستم. تارا خیره به صورتم گفت:
- سایا کار خاصی کردی؟ خوشگلتر شدی با اینکه هیچ آرایشی رو صورتت نیست.
متعجب جواب دادم:
- نه هیچ کاری نکردم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر