در حال تایپ رمان نوجوانان قهرمان | بیتا صادقی کاربر انجمن یک رمان

ملکه جهنمی❄ · 14/9/19

کد رمان: 2411
ناظر: R O SH A N A K

خلاصه:
فریادی از صخره ها تا فروغ آسمان ها رسید طی سالها به افسانه تبدیل شد.
بنیتا تنها میتوانست آینه‌اش را با حسرت نگاه کند و حقایقی که نمیدانست را به جان بخرد‌‌.
اما در همان نگاه خالی ای که در آینه بود، جواهری پنهانی بود که همچنان میدرخشید؛ فرشته ای که دستش را در سخت ترین نبردش میگرفت، پسری که در پی کشف رازهایش بود، و تمام کسانی که از پشت نگاهش میکردند، همه و همه در آن رنگین کمان میدرخشید...

بهار قربانی · 15/9/19

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.
نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...

ملکه جهنمی❄ · 15/9/19

سلام دوستان لازم دیدم که قبل از شروع رمانم دربارش یه توضیحاتی بدم اول این رمان کاملا تخیلیه
و قصد توهین به هیچ جامعه و قومی رو نداره از زبان دو شخصیت اصلی و سوم شخصه سوم این داستان پراز هیجان و ابهامه اما جوابی تمام سوالات در بخش های مختلف داستان داده میشه
به نام او که تمام زندگی از اوست و مرگ از او
و به نام اویی که تمام جهان و خلقت است از او
و به نام اویی که هر نیکی و هر بدی از اوست
پس به نام آن خدایی که تمام هست و از اوست...

ملکه جهنمی❄ · 16/9/19

*پارت ۲*
هم‌همه مردم و حشت‌زده یک باره آرام گرفت.
به حدی آرام که همه جرعت کوچک‌ترین حرکتی را هم از دست داده بودند.
فریاد خشمگین ملکه چنان سکوتی را ایجاد کرده بود که کسی حتی برخود جرعت نفس کشیدن را نمی‌داد.
خشم ملکه چیزی بود که حتی خطرناک‌ترین دشمنان وی نیز از آن در هراس بودند و حالا مردم محبوبش دچار خشم او شده بودند...
اعضای خانواده سلطنتی با دقت به ملکه و تصمیم مهم او گوش میدادن.
ملکه با فریاد گفت:
- حالا همه‌تون خوب گوش کنید، شما از اصل خودتون خارج شدید، فراموش کردید که چه کسی هستید، خودتان را کاملا گم کرده‌اید، دیگر حتی به حرف‌های من نیز گوش نمی‌دهید. این کار شما سیاهی را مجدد به سرزمین ما کشید است و حالا نفرینی عظیمی گریبان گیر شما میشود، در...

ملکه جهنمی❄ · 9/8/21