متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های فاطمه چامه‌سرا

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #21
هم حول خود گشتم و هم حول مهر تو
مقصد درین دایره یوم القرار شد
آن جا به سرخط جنون باز بوسه می زنم
دل، دل نباشد گر این جان توبه کار شد
نوشیدمت همه عمر تلخ و رنج شیرین است
عاشق تر از همه سال، امسالم بهار شد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #22
موهاتو وا بکن و رو تاب رویاها بشین
چشاتو ببند و بوسه از ستاره ها بچین

شهر خاکستریو بخواه که مهتابی کنی
یا یه خورشید بشی و هوا رو آفتابی کنی

غنچه های عشقُ از حادثه بیرون بکشی
رو حریر نفَسِت نم نم بارون بکشی

توی قاب آیینه با شادی لبخند بزنی
هوای خوبتو تا همیشه پیوند بزنی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #23
قصه ی ابرها شنیدنی ست
چشم از بازیگوشی شان بر ندار
بگذار تماشایی ترینشان را برایت برقصند
تو نقطه ی پرگار این هیاهویی
عاشقانه هاشان را نظاره کن
ببین چه پرشور همه احساسشان از دیده تا دلت نقش می بندد...​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #24
لحظه ها بی تابند
در پریشانی این حجم غریب
نه پریدیم
نه نشستیم
کوچه ی بدرقه را
گم کردیم
همچو تاک تبدار
قدح گس
به هوا
پاشیدیم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #25
می نویسم
هوا
شعف
شور
می خوانم
تو
می نویسم
باران
حس
نَفَس
می خوانم
تو
می نویسم
ابر
رقص
پرواز
می خوانم
تو
می نویسم
من
شعر
تو
می خوانم
عشق​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #26
هنوز از یادم نمی ره
روزی که دستام رها شد
توی تنهایی شکست و
انقَدَر مُرد که فنا شد

مثل اعتیاد کاذب
بغلش یچیزی کم داشت
طفلک از فراق یارش
تا همیشه بی صدا شد

هر نگاهی حتی کوتاه
توی لحظه عاشقش کرد
اما ترسید جون بگیره
به همه بی اعتنا شد

توی دریای خیالش
از شنا کردن نترسید
دیگه فهمید میشه یک دست
عاشق بی ادعا شد​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #27
دل بر آهنگ خیالی ست که طوفانی توست
شب به تسخیر نگاهی است که بارانی توست

مژده داده ست مرا بلبل مستانه ز غیب
که تو می آیی و هنگام گل افشانی توست

غنچه ی عشق ز دریای دلم می شکفد
مِیِ رسوایی من گرمی پیشانی توست

مرکب عشق تو در خاطر من می تازد
محو جادوی خم خنده ی پنهانی توست

تا سحر زمزمه از گشتن و بیخود شدن است
جلوه ی جود من از غمزه ی عرفانی توست

باده از هرم تنت ماه مرا کامل کرد
جان من نوش که این جان همه ارزانی توست​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #28
رفتنت تلخ ترینِ خاطرات زندگیم شد
دیدن ماه نگاهت عادت همیشگی م شد
این همه عمر گذشت و دل من بی ادعا شد
طفلکی تازه باور کرد که خَطِش از تو جدا شد
تو خیالِ تو نوشتم همه شعر از دل و جونم
همیشه بهت می گفتم قول میدم جوون بمونم
شهر احساس من امشب پرِ دلتنگی و درده
واسه از عاشقی گفتن این هوا زیادی سرده
می دونم این نامه ها رو دزدکی داری می خونی
می خوام از تو قول بگیرم تا ابد جوون بمونی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #29
شوقکی از ناوک چشمان م**س.ت
می نشیند کنج ایوان الست

می نگارد پله پله همچو خشت
می سُراید از هیاهوی بهشت

ریسه های بید رقصان غرق باد
بوسه های مهربانِ ابر شاد

عطر باران خورده ی آغوش خاک
می تکاند در هوامان عشق پاک

چون شرابی رخش جانت در رکاب
می تراواند به جانم حس ناب​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #30
عشق پر شور نگاهت چو سوار آمد و رفت
بخت مستانه ی من غرق غبار آمد و رفت

عطر شیرین تو بر دوش صبا می تازد
هدهد آهسته مرا گفت نگار آمد و رفت

باده رنگین شد ازین حالت جانانه ی من
شوق دیدار تو چون شهد گوار آمد و رفت

لحظه از حادثه ی هُرم لبت می بارد
بوسه ی گس نَنِشسته ست به بار آمد و رفت

خرمن زلف تو در باد خزان می پیچد
نفَسَم غرق سماع، اشک شمار آمد و رفت

دل شوریده ی من بر گذرت می خواند
از هوایی که در آن شور قرار آمد و رفت​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا