شعرکده جویباری از احساسات .

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 761
  • بازدیدها 9,758
  • کاربران تگ شده هیچ

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #121
سفر بهانه دیدار و آشنایی ماست
از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماست

در ابروان من و گیسوان تو گرهی‌ست
گمان مبر که زمان گره گشایی ماست

خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانه آغاز بی وفایی ماست

زمانه غیر زبان قفس نمی‌داند
بمان که «پرنزدن» حیله رهایی ماست

به روز وصل چه دلبسته‌ای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطه جدایی ماست

چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می‌گیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه می‌گیرد

من از خوش باوری در پیله خود فکر می‌کردم
خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می‌گیرد

به روی ما به شرط بندگی در می‌گشاید عشق
عجب داروغه ای! باج سر دروازه می‌گیرد

چرا ای مرگ می‌خندی؟ نه می‌خوانی، نه می‌بندی!
کتابی را که از خون جگر شیرازه می‌گیرد

ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالم
نخستین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #122
❤❤❤❤❤

ای پاسخ بی چون و چرای همه ما
اکنون تویی و مسئله‌های همه ما

کو آنکه در این خاک سفر کرده ندارد
سخت است فراق تو برای همه ما

ای گریه شب‌های مناجات من از تو
لبخند تو آیین دعای همه ما

تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم
پیچیده در این کوه صدای همه ما

ای ابر اگر از خانه آن یار گذشتی
با گریه بزن بوسه به جای همه ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ما

گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است
جرمی که نوشتند به پای همه ما

در آتش عشق تو اگر م**س.ت نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ما
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #123
دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می‌گیرد

جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب
جهان رنگ تماشا از تماشای تو می‌گیرد

نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خو درا از تماشای تو می‌گیرد

مگو سیاره‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند
که این تکرار معنا از تماشای تو می‌گیرد

تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو می‌گیرد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #124
امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت
آری گذشت مستی دلدادگی گذشت

در آتش خیال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقی به همین سادگی گذشت

میدانم ای فرشته که باور نمی‌کنی
شب‌های قصه گویی و شهزادگی گذشت

روزی ز چشم مردم و روزی ز چشم تو!
عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #125
انگار که از مشت قفس رستی و رفتی
یکباره به روی همه در بستی و رفتی

هر لحظه‌ی همراهی ما خاطره ای بود
اما تو به یک خاطره پیوستی و رفتی

نفرین به وفاداری‌ات ای دوست که با من
پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی

چون خاطره‌ی غنچه‌ی پرپر شده در باد
در حافظه‌ی باغچه‌ها هستی و رفتی

جا ماندن تصویر تو در سینه‌ی من! آه!
این آینه را آه که نشکستی و رفتی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #126
همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه‌ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می‌گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #127
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
و گر خطاست مرا از خطا ابایی نیست

بیا که در شب گرداب زلف موّاجت
به غیر گوشه چشم تو ناخدایی نیست

درون خاک، دلم می‌تپد هنوز اینجا
به جز صدای قدم‌های تو صدایی نیست

نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون
که هر کجا خبری هست ادعایی نیست

دلیل عشق فراموش کردن دنیاست
و گرنه بین من و دوست ماجرایی نیست

سفر به مقصد سر در گمی رسید چه خوب
که در ادامه این راه ردّ پایی نیست
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #128
در ابتدای سفر گفت بی سبب نگرانی
به بوسه گفتمش اما تو نیز چون دگرانی

به یوسف تو هزاران عزیز دست به دامان
تو مثل برده فروشان به فکر سود و زیانی

گل شکفتهء خود را سپرده ام به تو ای رود
به شرط اینکه امانت به آشنا برسانی

مرا در آینه می‌بینی و هنوز همانم...
تو را آینه می‌بینم و هنوز همانی

هزار صبح توانستی و نخواستی اما
رسیدنی‌ست شبی که بخواهی و نتوانی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #129
پلک فرو بستی و دوباره شمردی
فرصت پنهان شدن نبود تو بردی

من که به پیروزی تو غبطه نخوردم
چون که شکستم چرا دریغ نخوردی؟

دست تو را با سکوت و بغض گرفتم
دست مرا با غرور و خنده فشردی

این همه قصه تو بود که یک عمر
از همه دل بردی و دلی نسپردی

خاطره‌ها رفته اند خاطره من
پس تو چرا مثل خاطرات نمردی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
15/11/18
ارسالی‌ها
11,938
پسندها
10,896
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
سطح
23
 
  • نویسنده موضوع
  • #130
به شهر رنگ‌ها رفتیم گفتی زرد نامرد است
اگر رنگی تو را در خویش معنا کرد نامرد است

تو تصویر منی یا من در این آیینه تکرارم؟
جهان آیینه جادوست زوج و فرد نامرد است

چه قدر از عقل می‌پرسی چه قدر از عشق می‌خوانی
از این باز آی نااهل است از آن برگرد نامرد است

نه سر در عقل می‌بندم نه دل در عشق می‌بازم
که این نامرد بی درد است و آن پر درد نامرد است

بیا پیمان ببندیم از جهان هم جدا باشیم
ز این پس هر که نام عشق را آورد، نامرد است
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
عقب
بالا