شعرکده جویباری از احساسات .

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

عشق یعني

جسم ‌و جانم ‌مال تو

عشق یعنی

پرسش ازاحوال تو

عشق یعني

ازخودم‌ من ‌خستہ‌ام

عشق یعني

بــہ تـــــودل

بستہ‌ام

❤️❤️❤️❤️

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‍ نام عشقش را چه زیبا اول دفترنوشت
با قلم موی محبت باز شعری تر نوشت

چشمهایش را چو مهتابی به شبهای دلش
دستهایش را به هر جا سایه ای بر سر نوشت

بوسه هایش را دوای دردها نامید و بعد
خنده اش را مرهمی بر زخم این پیکر نوشت

چون ندید از قلب پاکش باوفاتر در جهان
عاشقی سرگشته از معشوقه ای بهتر نوشت

چونکه اسرار دلش را ازنگاهش خوانده بود
تا که او را همدمی خوش قلب و خوش باور نوشت

باردیگر عشق جوشید از دل وفریاد زد
شاعری با قلب
عاشق از دل مادر نوشت ...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

از روشنـی چشـم تـو، من نـور گرفتم

از لعـــل لبــت مـــزه ی انگـــور گرفتم

لبخند تو خورشید شد و بر همه تابید

عاشق شدم و بوسه ای از دور گرفتم

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‌نفسم هستی و
بی تـو نفسم میگیرد

توهمانی که دلم
بی توشبی میمیرد

بادوبیتی ،غزلی ،
حال مـرا بهتر کن

باتوشعر ازلب شاعر
چوشکر میریزد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

با من بیا "زیبای من "
تا" عشق" مهمانت کنم


دردی اگر داری "بگو"
با "بوسه "درمانت کنم

.
"آرامشت" را بیخیال...
امشب به "ساز" من برقص


پاسخ بگو، "پلکی بزن" تا م**س.ت "و حیرانت کنم...

‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

▫️آمدم در عمق چشمانت
تماشایت ڪنم

با نگاهے عاشقانه
بلڪه شیدایت ڪنم

گم شدم درعمق
چشمان سیاهت ، ناگهان

مثل بیت مثنوی
باید ڪه معنایت ڪنم‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍
‎‌‌‌

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

ای ربوده دلم به رعنایی
این چه لطف است و این چه زیبایی؟

بیم آن است کز غم عشقت
سر برآرد دلم به شیدایی

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‌‌‌‌‌‌‌‌
دورے از این دیدہ
اما باز یادت مے کــنم

حرمت این آشنــــایے
فرش راهــت میکــنم

در فراقت غــم
حصار خندہ هــایم را شکــست

باز هم از انتهــاے دل صدایت
مے کـــنم

❤️

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

‍ دل به هرکس میسپارم بـا دلم بد میکند
در جواب خوبی ام او ظلم بی حد میکند

دل به هرکس میسپارم میزند زخم زبان
دربروی خنده ها را با غم اش سد میکند

در جوانی پیر گشتن اتفاقی ساده نیست

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

میروم گل میخرم، باید بفهمد عاشقم
گل برایش میبرم، باید بفهمد عاشقم
...
گل نیازی نیست، وقتی اینقدر حالم بد است
از همین چشم ترم، باید بفهمد عاشقم
....
از همین اصرار که هی سعی دارم بی دلیل
از مسیرش بگذرم، باید بفهمد عاشقم
....
از همین دیوانه بازی های بی حد و حساب
از همین شور و شرم، باید بفهمد عاشقم
....
یک نفر در شهر پیدا کن که نشناسد مرا
از همه رسواترم، باید بفهمد عاشقم
.....
عالم و آدم خبر دارند و باور کرده اند
او ندارد باورم، باید بفهمد عاشقم
.....
باید از امشب غزل پشت غزل وصفش کنم
شاعرم،خیر سرم، باید بفهمد عاشقم