متون و دلنوشته‌ها ۩فَلسَــفــانِـہ اَز دِلــ۩

[Mélomanie]

اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند!
دیگر گوسفند نمی درند، به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند...​

 

[Mélomanie]

دنیا را بغل گرفتیم
گفتند امن است
هیچ کاری با ما ندارد
خوابمان برد
بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم...!​

 

[Mélomanie]

پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست...!​

 

[Mélomanie]

از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است...
آنها که لب گشودند، خورده شدند
آنها که لال مانده اند، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال، سکوت دندان شکن است...!​

 

[Mélomanie]

صدای پای تو که می روی
صدای پای مرگ که می آید …
دیگر چیزی را نمی شنوم!​

 

[Mélomanie]

این روز ها به جای “شرافت” از انسان ها
فقط “شر” و “آفت” می بینی!​

 

[Mélomanie]

نیستیـم…
به دنیا می آییم،
عکس ِ یک نفره می گیریم…
بزرگ می شویم
عکس ِ دو نفره می گیریم…
پیر می شویم
عکس ِ یک نفره می گیریم…
و بعد دوباره باز هم
نیستیم…!​

 

[Mélomanie]

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو!​

 

[Mélomanie]

می دانی...؟!
به رویت نیاوردم...!
از همان زمانی که جای ”تو” به ”من” گفتی: ”شما”
فهمیدم پای ”او” در میان است...!​

 

[Mélomanie]

لنگه های چوبی درب حیاطمان
گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان
که لنگه ی همند…!​