دفترچه خاطرات هاگوارتز

  • نویسنده موضوع ASIL
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 1,696
  • کاربران تگ شده هیچ

زیر شکوفهها

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,022
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • #11
یه بار سگم (دُرا) از دستم در رفت، رفت دفتر پروفسور مک گونگال گند زد به همه‌ی مدارک. آستین لباس پروفسورم پاره کرد. بعد... پروفسور میخواست منو شوت کنه بیرون از مدرسه. دم پروفسور دامبلدور گرم. خیلیم گرم. واسطه نشده بود الان جام توی خیابون بود://
(بخشی از خاطرات آنجلینا جانسون*_*)
 

زیر شکوفهها

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,022
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • #12
یه بار به هری گفتم بابا پاشو بیا با این اسنیپ و اسلایترینیا صلح کن. الان کلا ۲۸۹ امتیاز از هافلپاف عقبیم! اسنیپ پدرمونو در آورده!
زد تو دهنم. شما میدونین چرا؟؟؟؟؟
(بخشی از خاطرات آنجلینا جانسون*_*)
 
آخرین ویرایش

زیر شکوفهها

کاربر سایت
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
25/9/19
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
8,022
امتیازها
27,673
مدال‌ها
19
سطح
16
 
  • #13
ولنتاین بود، جاتون خالی.
با هری ۴ تا بستنی قیفی خریدیم نوش جان کردیم. خیلی خوش گذشت واقعا.
(بخشی از خاطرات آنجلینا جانسون*_*)
 

Lightning

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/10/19
ارسالی‌ها
34
پسندها
218
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #14
یه بار دوتا از دوستام اومده بودن خونمون و داشتیم هری پاتر و جام آتش رو نگاه میکردیم.
لحظه ای که سدریک مرد با اینکه هزاربار دیده بودیمش ولی اشک تو چشمامون جمع شد:)
بعدشم با کوسن های روی مبل یه قبر برا سدریک درست کردیم، دوستمم دو انگشتشو گذاشت روش براش فاتحه خوند:|||
 

brice

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
31/3/20
ارسالی‌ها
6
پسندها
53
امتیازها
83
سطح
0
 
  • #15
وقتی هرماینی و رونالد بیلیوس برای اولین بار حس عاشقانه بینشون ایجاد شد من یک هفته دیدن هری پاتر رو از همون سکانس قطع کردم و سمتش نرفتم و به جای هری غصه خوردم :(
 

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #16
حاج پانسی خانمی فهمیده و باکمالات بود که تصمیم گرفت مرغ‌داری‌ای در هاگوارتز بنا کند و این کار را هم کرد ولی هر شب یکی از مرغ‌های وی غیب می‌شدند:sadsmiley: حاج خانم موضوع را با مگی( mrywm mrywm) درمیون گذاشت و مگی جون داش پاتر( Vini. ༻ʀᴀᴘᴜɴᴢᴇʟ༺) رو مسئول کرد که دزد رو پیدا کنه.شب بود و سوز سردی میومد داش ما هم که خوابش برده بود اون حیوون درنده که مرغا من رو می‌دزدید اومد و یه مرغ رو بین دندوناش گرفت ولی بعد دید یه جسم بزرگ‌تر اونجاست مرغ رو ول کرد و رفت سراغ داش پاتر:a050: پنجه‌هاش رو فرو کرد تو شیکم هری و دل و رودش رو بالا آورد و گذاشت تو دهنش، یه طوری ملچ ملوچ می‌کرد که منم دلم خواست خب خدمتتون بگم که من از این فرصت استفاده کردم و با تبر سرش رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr
عقب
بالا