دیالوگ دیالوگ‌های ماندگار هری پاتر

[^MiushaW.GM]

دامبلدور:
- هری، رنج کشیدن نشون میده تو هنوز یک انسانی! درد بخشی از انسان بودنه!
هری فریاد زد:
- پس من نمیخوام انسان باشم !
​

 

[VAN]

وقتی به مرگ و تاریکی نگاه می‌کنیم، ناشناخته‌هاست که ما را می‌ترساند، نه چیز دیگر.
«آلبوس دامبلدور»

 

[^MiushaW.GM]

?lilly?After all this time
-...ALWAYS
​

 

[^MiushaW.GM]

سوروس:
-اشکمو بردار. اشکمو بردار و بریزش تو قدح خاطره. ​

 

[^MiushaW.GM]

***
اسنیپ گفت:
- پس وقتی که زمانش برسه پسر باید بمیره؟
دامبلدور جواب داد:
- بله،بله. اون باید بمیره.
اسنیپ:
- تو اون رو زنده نگه داشتی تا در زمان مشخص بمیره. تو اون رو مثل یک خوک برای کشتار پرورش دادی .
دامبلدور:
- به من نگو که تو برای مراقبت از پسر زندگی کردی!
(اسنیپ پاترونوس خودش رو ظاهر کرد.)

دامبلدور:
- لیلی! بعد از این همه مدت؟
اسنیپ:
- همیشه! ​

 

[^MiushaW.GM]

دلفی:
- "تنها ارباب است که میماند" ​

 

[^MiushaW.GM]

سوروس:
- به من نگاه کن! چشمای مادرتو داری! ​

 

[^MiushaW.GM]

دراکو:
- من به کمک تو احتیاجی ندارم. متوجه نیستی؟ مجبورم این کارو بکنم. باید تو رو بکشم. وگرنه منو میکشه. ​

 

[^MiushaW.GM]

آلبوس سوروس پاتر! اسم تو از اسم دوتا از مدیران هاگوارتز گرفته شده که یکیشون شجاع ترین مردی بود که من در زندگی ام دیدم! اون اسلیترینی بود!
«اونایی که میگن اسلیترینیا شجاع نیستن»​

 

[^MiushaW.GM]

ارباب:
- من میتونم بدون تربیت کردن حیوونا اونارو وادار به انجام کاری کنم که میخوام...
میتونم بدون دست زدن به اشیاء،اونا رو حرکت بدم...
میتونم کسانی رو که ازارم میدن رو مجازات کنم...اگه بخوام...
من میتونم با مار ها صحبت کنم...میان پیشم...آهسته حرف میزنن...
​