متون و دلنوشته‌ها ^_^ تیمارستانیا ^_^

[عقاید یک دلقک]

مسيج اشتباهى برام اومد بدین شرح که :



رسيدى پاريس خبر بده،
جلسه ى هيئت مديره هم فرداست،

حالا من داشتم باب اسفنجى ميديدم...

منم جواب دادم

ok

 

[عقاید یک دلقک]

ديدين ﻇﻬﺮﺍ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﻴﺨﺎﺑﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﭘﺎ ﻣﻴﺸﻪ ﭼﻪ ﺣﺴﻰ ﺩﺍﺭﻩ! ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻭﺧﺘﻰ ﻛﺴﻰ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺒﺎﺷﻪ!!!

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻻﻣﺼﺐ ﺍﺻﻦ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻴﺴﺖ ﺷﺒﻪ؟
ﺭﻭﺯﻩ؟
ﻇﻬﺮﻩ؟
ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ؟
ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ؟
ﺩﻳﺮﻭﺯﻩ؟
ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩن ﺗﻮ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻯ؟
ﺗﻮ ﻣﺮﺩﻯ ﻫﻤﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻮﻧﺪﻥ؟
ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻫﻴﺸﻜﻰ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﻤﻮﻧﺪﻩ؟
ﺍﻻﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﭼﻨﺪﻩ؟ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻣﺮﻳﺨﻪ؟
ﺯﻣﻴﻨﻪ؟
ﻫﻮﺍﺳﺖ؟ ﻓﻀﺎﺳﺖ؟
ﻣﻦ ﻣﻨﻢ؟
ﺍﻻﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻰ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
:))))

 

[عقاید یک دلقک]

هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نیست که تو امتحان به جای «توضیح دهید» بنویسن «نام ببرید»

 

[عقاید یک دلقک]

تلویزیون داره تبلیغات موسسه کودکان نابغه رو نشون میده، مرده تو تبلیغ میگه استعداد کودک شما در چیست؟ مامان من خیلی جدی میگه در خربازی!
جای هیچ حرفی واسم نمونده

 

[عقاید یک دلقک]

مـــــــورد هم داشتيم یارو به مامانش گفته اگه مــــــن بميرم چیكار ميكني ؟
مامانه هم گفته يه ختمي ميگيرم كه چشم تمام فاميل درآد

 

[عقاید یک دلقک]

فقط یه ایرانی میتونه
شامپو رو تو یه هفته تموم کنه
و تهش رو با آب قاطی کنه
و یک ماه بیشتر استفاده کنه ... !!!!

 

[عقاید یک دلقک]

بﻌﻀﯽ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺯﯾﺮ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
ﭼﺸﻤﺸﻮﻧﻮ ﺧﻂ می کشن، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﯿﺎﺩ!

 

[عقاید یک دلقک]

تو جاده تصادف شده بود...
همه جمع شده بودن
منم واسه اينكه صحنه رو از نزديك ببينم
از اون ور داد زدم
گفتم: بريد كنار من پدرشم!!
وقتي رسيدم ديدم اوني كه تو خيابان افتاده يه الاغه!!

 

[عقاید یک دلقک]

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!

 

[عقاید یک دلقک]

حتی اگه من خونه نباشم و کنترل TV گم بشه ، مامانم زنگ میزنه بهم میگه پاشو ببین کنترل زیرت نیست ؟؟؟