- تاریخ ثبتنام
- 20/12/18
- ارسالیها
- 886
- پسندها
- 65,142
- امتیازها
- 58,173
- مدالها
- 34
- سن
- 20
سطح
43
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
انگشست شست و اشارهی دست راستم را روی چشمان بستهام گذاشتم و دورانی حرکتشان دادم تا کمی شاید کمی از سوزششان بکاهم.
فایدهای نداشت! پروندهها را بارها و بارها میخواندم و حتی یک کلمه هم متوجه نمیشدم. هر پروندهای که مقابلم باز میشد، ذهنم به سمت چند وقت پیش که کار هر روزم شده بود بررسی پروندهی ماهک، پر میکشید. ماهک تومور بدخیمی در دستگاه گوارشش داشت. بخاطر نگرانیهای بیپایان خانوادهاش تصمیم گرفتیم که او را برای مدتی تحت مراقبت نگاه داریم. روند درمانش به خوبی پیش میرفت و همه چیز خوب بود.
اما یکی از شبهایی که در بیمارستان شیفت بودم، صدای گریههای بلند دختر جوانی در بخش پیچید.
- کمک کنید! حال ماهک خوب نیست!
خوب به خاطر دارم که چگونه گوشی تلفن سفید رنگ را روی...
فایدهای نداشت! پروندهها را بارها و بارها میخواندم و حتی یک کلمه هم متوجه نمیشدم. هر پروندهای که مقابلم باز میشد، ذهنم به سمت چند وقت پیش که کار هر روزم شده بود بررسی پروندهی ماهک، پر میکشید. ماهک تومور بدخیمی در دستگاه گوارشش داشت. بخاطر نگرانیهای بیپایان خانوادهاش تصمیم گرفتیم که او را برای مدتی تحت مراقبت نگاه داریم. روند درمانش به خوبی پیش میرفت و همه چیز خوب بود.
اما یکی از شبهایی که در بیمارستان شیفت بودم، صدای گریههای بلند دختر جوانی در بخش پیچید.
- کمک کنید! حال ماهک خوب نیست!
خوب به خاطر دارم که چگونه گوشی تلفن سفید رنگ را روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش