دلنوشتههای: غزل اَشک
به قلم: فاطمه محمدی اصل
مقدمه:
خاطرات شبیه حمله ارتش نظامی به دشمن در سرم رژه میرود. یکی توپ و تانک دارد دیگری قدمهای سنگینش را همراه آن چکمههای سبز رنگ آهنی روی زمین میکوباند.
منِ بیدفاع تنها با یک کلاهخود ضربه دیده سنگر گرفتهام کنار ستونهای ویران شده.
چشمانم بغض...
بسم حق
نام مجموعه: نغمهِ مونس
نویسنده: دومان
تگ: محبوب
ویراستار: AgustD
مقدمه:
کمی زیر زبان را مزه مزه کن... .
اگر در کوچههای پرازدحام ذهنت بچرخی؛ میرسی بر کوچهای خلوت، همان حفرهی «گذشته» نامی که تو را درونِ خود میکشد!
پای در محدودهی خاطرات قرار ده تا تو را وسط یادآوری بگذارد.
میز میچیند...
:458213-de54ccff0b326da1694d1169fe602c5c:من رمان های خارجی زیادی خوندم و می خونم برای همین تصمیم گرفتم قسمت هایی که به نظرم زیبا و احساسی و بامعنی بود رو توی این تاپیک برای شما کاربران و بازدیدکنندگان عزیز قرار بدم :458213-de54ccff0b326da1694d1169fe602c5c...
دلنوشته:فصل عاشقی
نویسنده:bahareh.s
ویراستار: Its_you
مقدمه:
بعضی اوقات فکر میکنم تنهام!
فقط خودم و خودم، انگار کس دیگری نیست.
ناامیدی تمام وجودم را بر در میگیرد؛
ولی...
من میدانم این حس چیست! این حس
یعنی:
تو در راهی، با قدمهایی سنگین!
تو داری میآیی، یعنی من این حس را
دوباره میتوانم تجربه کنم؟
زنی از خانه بیرون امد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلو در دید .
به انها گفت : من شما را نمیشناسم ولی فکر میکنم گرسنه باشید بفرمایید داخل تا چیزی برای خوردن به شما دهم .
انها پرسیدند : ایا شوهرتان خانه است ؟
زن گفت : نه او برای کاری به بیرون از خانه رفته است .
انها گفتند : پس ما نمیتوانیم...