دکمه نارنجی

  1. .Mobina.

    داستان کوتاه دکمه نارنجی

    یک دکمه توی کوچه افتاده بود. دکمه بزرگ نارنجی بود و مثل صدف برق می زد. مورچه ای از راه رسید. دکمه داد زد: آهای، بیا من را به پیراهنت بدوز...
عقب
بالا