کامل شده مجموعه اشعار لحظه های تلخ | زینب میشی کاربر انجمن یک رمان

[زینب میشی]

بنام خدا





هیچکس طالب لحظه های تلخ نیست

پس لحظه های تلخ را با کسی شریک نمیشوم

تا کام شیرینشان تلخ نگردد !

 

[زینب میشی]

لحظه های تلخ را شکری بر کام نیست
این حقیقت را که تلخند دمی انکار نیست

 

[زینب میشی]

تا تو هستی قلب من پرماجراست
این شبیخون بر مَنش غارتسراست

 

[زینب میشی]

کس ندانست که دل را چه شود !
گر همه زیر و زبر گردد و ویرانه شود

 

[زینب میشی]

شادی تو شادی قلب من است
تو که باشی خون به رگهای من است

 

[زینب میشی]

تو نمیدانی چه هست اندر دلم
من گرفتار شبی سرد به صحرا و برم

 

[زینب میشی]

اگر از ما بپرسی عاشقی را
بگوییم محنت آشفتگی را

 

[زینب میشی]

تمام راه پیوسته گذر کردم و حال
کوچه بن بستی به بیراهه گرفتار شدم

 

[زینب میشی]

گهی با یاد تو دلشاد گهی نومید و پیرم
گهی امید دارم ، عاشق و گه ناشکیبم

 

[زینب میشی]

ماهِ من بی تو که شب رونق مهتاب ندارد
مهشید شبی ، بی تو که شب خواب ندارد !