عاشقانه‌ها عاشقانه‌های سید علی صالحی

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,374
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
#حقيقت اين است که من
هرگز
در زندگي
سد راه کسي نبوده ، نيستم ، نخواهم بود
من مي دانم
دير يا زود به ري را خواهم پيوست

چشم به راه من نباشيد
با اين حال
يقين دارم که بعد از مرگ
دوباره باز خواهم گشت
وصيت واژه هاي خود را
براي شما باز خواهم خواند

من اين راه را هزاران بار
با باد رفته و با باران باز آمده ام
مسيري که به منزل سپيده دم مي رسد
و شسته تر از شبنم فروردين است

براي ملاقات با محرمانه ترين ترانه هاي من
نيازي به جست و جوي هيچ جانبي از اين جهان خسته نيست
کافي ست
فقط به خواب گل سرخ اشاره کنيد
به رد پاي پرنده
به بلوغ باد
به بوي باران
حتما به رگه هاي روشني از اردي بهشت خواهيد رسيد

تا ابد
تا ابد
هر شهابي که از سينه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Maede Shams

مدیر ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/8/18
ارسالی‌ها
4,874
پسندها
97,374
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
#مي‌روي ، برمي‌گردي ، قدم مي‌زني
ما نشسته‌ايم
ما ساکت و خاموش نگاهت مي‌کنيم
انگار بوي کبريت و کبوتر سوخته مي‌آيد
مي‌گويي يک نفر اينجا
اين گل سرخ را بوييده است
يک نفر اينجا بوي بوسه مي‌دهد
يکي از ميان شما خوابِ ستاره ديده است
ما مي‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت مي‌کنيم
فقط يکي از ميان ما آهسته مي‌پرسد
سردت نيست ؟
بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا
همه‌ي ما اهلِ همين حواليِ غمگينيم
نگرانِ آسمانِ اخم‌کرده‌ي بي‌کبوتر نباش
فردا حتما باران خواهد آمد
مي‌روي ، برمي‌گردي ، قدم مي‌زني
مي‌گويي آب در اجاقِ روشن بريزيم
آب در اجاقِ روشن مي‌ريزيم
مي‌گويي ديدنِ روشنايي خوب نيست
شنيدنِ رويا بد است
و باران به خاطر شماست که نمي‌بارد
ما مي‌ترسيم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Maede Shams

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #13
من چاره‌ای جز به یاد آوردنِ نامِ تو ندارم
دیگر لازم نیست از تاریکی بترسم
اسمِ کاملِ تو
کلماتِ مرا از نی‌زارهای تشنه عبور خواهد داد
جای تردیدی نیست
این خستگی‌های خانگی‌ست
تمام خواهند شد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #14
از صبح‌های دور از تو نگویم
که مانند است به شب
که مانند است به اوجِ چله‌ی زمستان
ابدی جان
هر شب
غمت در دل است و عشقت در سر
و هر صبح
عشقت در دل و خاطره‌ات در سر

طلوع کن صبحم را
که عمری‌ست بی خورشید
روزهایم شب می شود
و بی مهتاب
شب‌هایم روز
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #15
باران می ‌آمد
مردمان در خواب خانه
از آب رفته به جوی سخن می ‌گفتند
همهمه یک عده آدمی در کوچه نمی ‌گذاشت
لالایی آرام آسمان را آسوده بشنوم

اصلا بگذار این ترانه
همین حوالی بوسه تمام شود
من خسته ‌ام
می ‌خواهم به عطر تشنه گیسو و گریه نزدیک تر شوم
کاری اگر نداری برو
ورنه نزدیک تر بیا
می‌ خواهم ببوسمت

به خدا من خسته ‌ام
خیلی دلم می ‌خواهد از این جا
به جانب آن رهایی آرام بی دردسر برگردم
آیا تو قول می ‌دهی
دوباره من از شوق سادگی اشتباه نکنم ؟
اول انگار نگاهم کرد
اول انگار ساکت بود
بعد آهسته گفت
برایت سنجاق‌ سری از گیسوی رود و
خواب خاطره آورده ‌ام
آیا همین نشانی ساده
برای علامت علاقه کافی نیست ؟

حالا چمدانت را بردار
آرام و پاورچین از پله ‌ها به جانب آسمان بیا
ما دوباره به خواب دور هفت دریا و
هفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #16
اتفاقِ خاصى رخ نمى دهد
اگر آدمى
غفلتاً مقابلِ یک نفر بگوید
ببین من دوستت دارم
همین و خلاص
این دوستت دارم آنقدر آسان است
که به غفلتِ بى فرصت اش مى ارزد
همین و خلاص
چه بهتر از این
که حس کنى دریا
دست در تو گشوده است
پیش آمد است دیگر
همین و خلاص
من زود گریه ام مى گیرد
به خدا بگو
چند لحظه دست روى چشمهایش بگذارد
من دوستت دارم
همین و نه خلاص
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #17
حقیقت این است که من
هرگز
در زندگی
سد راه کسی نبوده ، نیستم ، نخواهم بود
من می دانم
دیر یا زود به ری را خواهم پیوست

چشم به راه من نباشید
با این حال
یقین دارم که بعد از مرگ
دوباره باز خواهم گشت
وصیت واژه های خود را
برای شما باز خواهم خواند

من این راه را هزاران بار
با باد رفته و با باران باز آمده ام
مسیری که به منزل سپیده دم می رسد
و شسته تر از شبنم فروردین است

برای ملاقات با محرمانه ترین ترانه های من
نیازی به جست و جوی هیچ جانبی از این جهان خسته نیست
کافی ست
فقط به خواب گل سرخ اشاره کنید
به رد پای پرنده
به بلوغ باد
به بوی باران
حتما به رگه های روشنی از اردیبهشت خواهید رسید

تا ابد
تا ابد
هر شهابی که از سینه آسمان می گذرد
باردار شعری ست
که من یادم رفته است شکارش کنم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #18
چون عشق را در دفترم نوشتم
دیگر نتوانستم آن را پاک کنم ، نشد
سه نکته را در قالب سه درس آموختم

درس اول
بیهوده عشق را روی کاغذ اسیر نکن
و به صلابه نکش
که اسیرت می کند و به صلابه ات می کشد

درس دوم
چون عشق را در گوشه ای نوشتی
سعی بر پاک کردن آن مکن که نمی توانی
پس اسیری‌ات مبارک

درس سوم
چون که اسیر شدی و به قفس افتادی ، نمیر
بمان و دنیا را از درون قفس تماشا کن
دنیا از دید یک زندانی ابدی تماشاییست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #19
من دیگر مجبور نیستم
تا صبح
ستاره های دوردست را
یکی یکی بشمارم

من دیگر مجبور نیستم
به دروغ
به بعضی ها بگویم
حالم خوب است

من دیگر مجبور نیستم
مشق هایم را گاهی
یک خط در میان بنویسم

من دیگر مجبور نیستم
به این همه آدم بی هوده ثابت کنم
دست های من پاک است

تو هستی
تو مالِ منی
تو از خودِ منی
و چقدر خوب است که خداوند
تو را فقط برای من آفریده است
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

Camila

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/6/19
ارسالی‌ها
518
پسندها
308
امتیازها
2,973
مدال‌ها
6
سطح
4
 
  • #20
شنیده‌ام یک جایی هست
جایی دور
که هر وقت از فراموشیِ خواب‌ها دلت گرفت
می‌توانی تمامِ ترانه‌های دخترانِ مِی‌خوش را
به یاد آوری
می‌توانی بی‌اشاره‌ی اسمی
بروی به باران بگویی
دوستت می‌دارم
یک پیاله آب خُنک می‌خواهم
برای زائران خسته می‌خواهم
دیگر بس است
غمِ بی ‌بامدادِ نان و هَلاهلِ دلهره
دیگر بس است این همه
بی‌راه‌رفتنِ من و بی‌چرا آمدن آدمی
من چمدانم را برداشته
دارم می‌روم
تمام واژه‌ها را برای باد باقی گذاشتم
تمامِ باران‌ها را به همان پیاله‌ی شکسته بخشیده‌ام
داراییِ بی‌پایانِ این همه علاقه نیز
شنیده‌ام یک جایی هست
حدسِ هوایِ رفتنش آسان است
تو هم بیا
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] DabriA

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا