شعرکده اشعار طنز

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

گاه نخ را وقت سوزن کردنش تر میکنند
گر نرفت آن تو درش آورده ترتر میکنند

مشکلی دارم ز نجاران وارد باز پرس
گرنرفت آدم ز در داخل چه با در میکنند

کارهای دیگری دارند سامان میدهند
توبه فرمایان اگر خود توبه کمتر میکنند

خانه خالی کن دلا تا منزل سلطان شود
غالبا در این مواقع خاک بر سرمیکنند

دوش از حمام می آمد صدایی ناشناس
کیست با قدسی که شعر حافظ ازبرمیکنند؟

✍ #ناصر_فیض

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

آفت‌زده از گوشی و ال‌ان‌بی و دیشیم
همبازی عقرب شده در معرض نیشیم
در مزرعه محکوم به هل دادن خیشیم
ماهی که نخوردیم ولی در صف fishیم*
البتّه مپندار که بزغاله و میشیم
دنباله‌روِ مفتی و خاخام و کشیشیم

با این همه بدبختی و بیچارگی و ریش*
دل‌خوش به عقیقِ سرِ انگشتر خویشیم

المنة لله که درِ میکده لاک lock است*
این دور و زمان پیر مغان نیز بلاک است
حالا پسرش عاشق موسیقی راک است
شلوار جدیدش خفن و پاره و چاک است
چون تکمهء فوقانی ما اصل و ملاک است
دست همه در کشور ما طاهر و پاک است

با این همه بدبختی و بیچارگی و ریش
دل‌خوش به عقیق سر انگشتر خویشیم

ای مبتکر بدعت و فرهنگِ خرافات
حالا که شده کاسبی‌ات خوب و *veryhot
هی نقشه نکش شرم کن از روز مکافات
ابلیس فراری شده از طرز سخن‌هات
ما در پی حقیّم...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

من آن رییس شریفم که نامه ای به خودش
نوشت و کرد ز شخص خودش تقاضایی

که ای رییس گرامی به این حقیر فقیر
رواست گر نظر از روی لطف فرمایی

مرا ببخش یکی خانه ی بزرگ که نیست
سزای این دل تنگم جز اینچنین جایی

اگر ز دست برآید بدون شک بخشم
بجای کلبه‌ی چوبی به خویش ویلایی

«چه خوش بود که بر آید به یک کرشمه دو کار»
علی الخصوص که در یک جهان رویایی

رئیس باشی و‌ مرئوس و عاشق و معشوق
برای خویش بمیری برای خود زایی

خطور کرد به ذهنم قوافی مشکوک
نمی کنم دگر از ایده‌ها پذیرایی

تو ای مخاطب زیرک اجازه داری که
هرآنچه خواست دلت بر سخن بیفزایی...!

#علی_حسینی_ملک_آباد

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

بیا تا وطن را به بد بسپریم
که خوبان وطن را کچل کرده‌اند

به نام خدا ملّت ساده را
گرفتار چاه و هچل کرده‌اند

شیوخانه با وعده‌های کذا
بلادیدگان را مچل کرده‌اند

به امّید تحصیل یک‌مشت‌ رأی
توسّل به آغا «تَتَل» کرده‌اند

خدا داند این دین‌فروشانِ رِند
چه‌ها با چک بی‌محل کرده‌اند

نه امروز دلّال دین گشته‌اند
که این کار را از ازل کرده‌اند

خدا داند این قوم، اسلام را
چگونه عوض با بدل کرده‌اند

و بازار اسلام را کارزار
همین کاسبان دغل کرده‌اند

ز اندرزهای سه‌گانه فقط
به «گفتار نیکَ»ش عمل کرده‌اند

نه برداشته باری از دوش خلق
نه یک معضل ساده حل کرده‌اند

نه این‌که به‌کُل بی‌عمل بوده‌اند
فلان کار را فِی‌الْمَثَل کرده‌اند

چنان «سعی»‌شان در «صفا» بوده‌ که
صفا را همه لاأقل کرده‌اند

به لطف ژن...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

وقتی که ابر بر تو ببارد نخاله را
جدی بگیر مشکل و بحث زباله را

این خانه نیست، مدرسه و شهرموش هاست
ما داده ایم فرصتِ این استحاله را

در ذهن برگ، آهن و سیمان زباله اند
آتش زدند جنگلِ درهم مچاله را

تب کرده شهر در نفسِ گندِ جوی ها
دکتر کجاست تا بنویسد رساله را؟!

دارد اسید می چکد از پلک های شهر
تُف کرده ابر بر سرِ عالم تُفاله را

گل های شهر کاغذی و واژگونه اند
باران کجاست تا بدمد دشتِ لاله را

قمری به دود خو نگرفته ، شنیده ام
دیگر نخوانْد نغمه ی پر کن پیاله را

با یک نگاه گرچه شدم متهم ولی
از ما گرفت چشم تو حق الوکاله را

شاعر، زکاتِ شعر تو وقتی سرودن است
باید نوشت مطلب و شعر و مقاله را

مالیدنی ست ماست به هر جا و هر چه هست
باید کشید یکسره انواعِ ماله را

گاهی کلام، کوه و تلی از...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

«این چه شوریست که بر دوور قمر میبینم»؟
همه را منزوی و گیج و پکر میبینم

چه بلایی به سر نسل جوان آوردیم؟
که شبانه همه را زیر گذر میبینم

مادران را همه سر خورده و سر در گوشی
پدران را سر کاناپه دمر میبینم

دختران را همه سرگرم خودآرائی خویش
پایِ قلیان همه جا جمع پسر میبینم

آنقدَر سیخ شده موی سر نسل جوان
در خیابان همه را شانه به سر میبینم

شعر میگویم واز گفته ی خود مأیوسم!
بسکه هی دور و برم توپ و تشر میبینم

واقعاً نیست نه در ببر و نه در گرگ نه مار
آنچه امروزه در این نوع بشر میبینم

کفش نو میخرم و موقع مسجد رفتن
جایشان گیوه ی کهنه پَسِ در میبینم

دوستان را همه از زهر و هلاهل بدتر
دشمنان را همه از قند وشکر میبینم

رفته در فقر و بدهکاری و بد اخلاقی
مردمانی همه تا حد کمر میبینم

توی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

گر چه گاهى با کمى اصرار، پیدا مى شود
هر چه مى خواهید در بازار، پیدا مى شود

گر چه نرخش اندکى بالاست! در ایران دلار
کورىِ چشمان استکبار پیدا مى شود

دار، نایاب است اگر، مجرم در این کشور کم است
مجرمى باشد، یقیناً دار پیدا مى شود!

مشکل کار وطن حل شد، خدا را شاکریم
گر چه گاهى چند تن بیکار پیدا مى شود!

گاه مشکل نیست چیزى، جز معاشى مختصر
گر معاش آید خودش امرار پیدا مى شود

از در و دیوار گل مى بارد، این پُر واضح است
گاه در باغ پر از گل خار پیدا مى شود

عاشق صادق در این عالم شبیه کیمیا ست
عاشق آدم وار باشد! یار پیدا مى شود

حمل و نقل کشورى هم مرتفع شد مشکلش!
هر کجا حمّال باشد بار پیدا مى شود

مى بخور! منقل بسوزان! مردم آزارى بکن!
مختصر حاشا کنى دیوار پیدا مى شود

در تمام خاک ایران...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

چُرت در وقتِ اداری سخت نیست!
بر خرِ مردم سواری سخت نیست

با تدبّر یاد می‌گیری سریع
راه و رسمِ پاچه‌خاری سخت نیست

زندگی چون امتحانِ مدرسه‌ست
دزدی از دستِ کناری سخت نیست!

دَه تومن را سخت خُردش می‌کنند
دادنِ خُردِ هزاری سخت نیست

«ناتوان» را گر کنی یاری خوش است
قلچماقان را که یاری سخت نیست

با سیاست می‌شود گنجشک را
رنگ زد جای قناری؛ سخت نیست

دزد آمد خانه‌ام چیزی نبرد
حال می‌فهمم «نداری» سخت نیست

✍ #امیرحسین_خوشحال

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

هیچ‌کجا این‌قَدَر فساد نیابی
دوز و کلک، اینچنین زیاد نیابی

هیچ‌کجا دستگاهِ حاکمه‌اش را
اینهمه عاری ز عدل و داد نیابی

هیچ‌کجا در میان خانهء ملّت
اینهمه خصمانِ خانه‌زاد نیابی

هیچ‌کجا بین سروران جماعت
اینهمه بی‌عقل و بی‌سواد نیابی

هیچ‌کجا در میان مردم رسوا
اینهمه انسان فیس و باد نیابی

هیچ‌کجا بددلان و بدعملان را
اینهمه از کار خویش شاد نیابی

هیچ‌کجا نیست در جهان که چو اینجا
تا ندهی رشوه‌ای، مراد نیابی

هیچ‌کجا خلق را -چه پیر و چه برنا-
اینهمه در حیله اوستاد نیابی

هیچ‌کجا این‌قَدَر میانهء مردم
خستگی و ضعف و اعتیاد نیابی

هیچ‌کجا بین صنف کاسب و تاجر
اینهمه بدجنس و بدنهاد نیابی

هیچ‌کجا بهر طیّ راه ترقّی
اینهمه گیوه را گشاد نیابی...!

✍زنده‌یاد #ابوالقاسم_حالت
قبل از انقلاب

 

[حسنا(هکرقلب)]

#شعر_طنز

ژنی مرغوب و اصل و خوب روزی
رسید از راه و پیش او نشستم

بگفتا من ژنی معیوب بودم
که شد با رانت خواری باز دستم

ژن بابا چنان مشکل گشا بود
که من یک روزه بار خویش بستم

مقام آن پدر جانم اثر کرد،
وگرنه من همان قاقم که هستم!

#سیامکـ_ظریفی