هشتگ اعلامی کاربر: احمد_شاملو

انشايم كه تمام شد معلم با خط كش چوبی اش زد پشت دستم و گفت جمله هايت زيباست … گفتم اجازه آقا … پس چرا ميزنيد؟؟؟ نگاهم كرد … پوزخند تلخی زدو گفت: ميزنم تا همیشه يادت بماند خوب نوشتن و زيبا فكر كردن در اين دنيا تاوان دارد! #احمد_شاملو

...ی نومید! پنجره اما هم ازآنگونه - سر در کارِ خود - بربسته دارد لب چون گُلِ نشکفته ی لبخند رشته رشته بذرِ مرواریدش اندر کام. لیک امیدِ من از هزاران روزنِ او صبحِ پاکِ تازه رو را می دهد پیغام. با هزاران سوزنِ الماس روی تاقه شالِ کهنه ی مُرداب نقشه های بته جقه نقره دوزی می کند مهتاب. ۱۳۳۳...

...ناگفته‌ها سکوت نیست، ناله‌یی‌ست. ما در ظلمتیم بدان خاطر که کسی به عشقِ ما نسوخت، ما تنهاییم چرا که هرگز کسی ما را به جانب خود نخواند! ✍ #احمد_شاملو سخن نویسنده: در ابتدا متشکرم از شما دوست عزیز که رمان بنده رو انتخاب کردین. فقط قبل از شروع چند نکته رو بگم: محنت دیدگان پر از موضوعِ، چه بسا یک...

‌ #با_من_برقص ... و تو با طنینِ صدایم به سویِ من آمدی با دست‌هایت برایِ دست‌هایم آواز خواندی براے چشم‌هایم با چشم‌هایت براے لب‌هایم با لب‌هایت با تنت براے تنم آواز خواندے ...! #احمد_شاملو ‌ ‌

هرچند من ندیده‌ام این کورِ بی‌خیال این گنگِ شب که گیج و عبوس است خود را به روشنِ سحر نزدیک‌تر کند، لیکن شنیده‌ام که شبِ تیره هرچه هست آخر زتنگه‌هایِ سحرگه گذر کند… #احمد_شاملو

ما با نگاه ناباور فاجعه را تاب آورده‌ایم. هیچ‌کس برادر خطاب‌مان نکرد و به تشجیع ما تکبیری بر نیاورد. تنهایی را تاب آورده‌ایم و خاموشی را و در اعماق خاکستر می‌تپیم #احمد_شاملو

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می داشت تا به جانش می خواندی نام کوچکی تا به مهر آوازش می دادی هم چون مرگ که نام کوچک زندگی ست #احمد_شاملو ‌

کیستی که من این گونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم … #احمد_شاملو