کد رمان: ۵٨٩٣
ناظر: @Altinay*
بچه که بودم به ضربالمثلهای ترکیای که مامان حکیمه در زمان و مکان خاصی میگفت میخندیدم؛ اما بزرگتر که شدم فهمیدم با هر کدام از حرفهایش میشد یک جلد کتاب نوشت.
حال و روز خوبی نداشتم و زندگی عرصه را حسابی برایم تنگ کرده بود اما باز هم تکرار صدای مادرم که میگفت...