نتایح جستجو

  1. AmirAdabi❆

    محبوب مجموعه دلنوشته‌‌ زیست‌ شناسی عشق | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    محبوبم، چندیست برای شما دل، نگران است و قلب، غمگین مدتیست که خبری از شما نیست، کورتیزول1 تمام بدنمان را مسموم کرده است نه عقل سر جایش است، نه ماهیچه کار می‌کند، نه معده به راه است شش هایمان خِس‌خِس می‌کنند و قلبمان، کم کاری کاش حداقل نامه‌ای می‌فرستادید تا بر دیده نهاده، دیدگانمان چو یعقوب نبی...
  2. AmirAdabi❆

    فراخوان عضو گیری حکومتی بعد میانه

    یا خودااااا حالا چی بپوشمممم:963:
  3. AmirAdabi❆

    نتایج اعلام نتایج مسابقه BDY × شهریور ماه 1401 | انجمن یک رمان

    اِ این مسابقه کی برگزار شد...تبریک به برنده ها :rose: :yess:
  4. AmirAdabi❆

    درخواست تاپیک جامع درخواست جلد رمان

    نام دلنوشته: زیست شناسی عشق نویسنده: امیرادبی https://forum.1roman.ir/threads/183902/
  5. AmirAdabi❆

    محبوب مجموعه دلنوشته‌‌ زیست‌ شناسی عشق | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    محبوب من، شاید بتوانم بگویم که تو، به همان اندازه‌ی «حلقه گمشده داروین» مرموز و دست‌نیافتنی هستی! همه از وجودیت تو با خبراند اما، هیچکس نه می‌تواند تو را بشناسد و نه می‌تواند، به تو دست پیدا کند... شاید سالها بعد، اسم تو را «حلقه گمشده عشق» بنامند و عُشاق، در سمینارهای بین‌المللی، درباره کیستی...
  6. AmirAdabi❆

    اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار السفیر العشق و البشیر العیش | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    «صفیرِ روزِ نهایت» کهن شود غم عشقت به روزگار ارادت غمِ تو و دل ماتم دگر بس است و زیادت در این جهان هویدا نشان وصل تو جویم سبو شکستم و حیران که یابمت به وساطت در این قریه جمیعاً غم فراق تو دارندْ نشسته‌ام به زمین و زمین به چرخ خباثت صدای چشم تو باشد صفیر روز نهایت خدا کند که بمیرم در آن غریو...
  7. AmirAdabi❆

    اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار السفیر العشق و البشیر العیش | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    «بشارت مسیحا» سفیرِ عشقِ تو دیدم که پیک چَشم تو می‌بُرد خوشا به حال نبیان و بد به حال مُریدان سِرِشک چَشم تو باشد قنات نَهر بهشتی خوشا به حال کریمان و بد به حال لئیمان مدافعانِ صدایت بُود ملیک و ملائک خوشا به حال شریفان و بد به حال وَضیعان شبی به نُوم بدیدم کمندِ زلفِ سیاهت خوشا به حال...
  8. AmirAdabi❆

    اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار السفیر العشق و البشیر العیش | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    «بسمه العشق» نام مجموعه: السَفیرُ العِشق و البَشیرُ العِیش¹ نام نویسنده: امیرادبی مقدمه: در گیسوانِ باد صبا گرفتم نشان دوست إنی رایتُ عَینَهُ، فَقِنیٰ عذابُ النار² قلب ضعیفِ من از دست دوست مرده یا اَیُها الملائِکُ، إنی رایتُ الشار؟³ __________ ¹. سفیر عشق و مژده‌رسان زندگی ². و همانا چشم او...
  9. AmirAdabi❆

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌ی روزی که کبرا در دلم چنبره زد | ماه میم کاربر انجمن یک رمان

    •| بسم رب القلم |• آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند... نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید. خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید. "قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"...
  10. AmirAdabi❆

    محبوب مجموعه دلنوشته‌‌ زیست‌ شناسی عشق | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    محبوبم، یادت هست هنگامی که تو را دیدم؟! راستش همان موقع بود که ویروس نگاهت ، چُنان ناقل همسانه‌سازی ، بر دلم افتاد، تکثیر شد و پنهانی، سلول به سلول مرا به خود آلوده نمود. حال، ژن عشقت پروتئین «خواستن» می سازد و آنزیم «بی‌تابی» شاهانه حکومت می‌کند، دستور می‌هد، می‌گیرد، می‌خواند، می‌رقصد و من،...
  11. AmirAdabi❆

    اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار زندگی یک رویاست | Amir_adabi کاربر انجمن یک رمان

    «پیرِ سرگردان» زندگی را دیدم، پیرمردی و عصایی بر دست گیسوان آشفته، ریشُوانش سرمست یک سبو داشت به دست دگرش باده می‌ریخت از آن، بر دهنش لنگ لنگان می‌رفت، سوی آنجا که خودش می‌دانست کت خاکستری و کم رنگی، بر تن خسته و بی‌جانش داشت اندک اندک به کنارش رفتم: - کیستی مردک م**س.ت؟ گفت: من؟ مردک مستم دیگر...
  12. AmirAdabi❆

    اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار زندگی یک رویاست | Amir_adabi کاربر انجمن یک رمان

    «زندگی، آدم‌ها» زندگی خواهم ساخت، به بلندای همان سرو کمند وسط خانه‌ی یار و به ژرفای وجود دل آن کودک‌کار زندگی خواهم ساخت، که در آن آدم ها، اندکی کم شده‌اند و در آن عشق، وسیع است، وسیع قاصدک می‌خندد، بید مجنون سر کوچه‌مان، می‌رقصد زندگی خواهم ساخت، که در آن، دیگران کمرنگند! و دقایق همه‌اش مال من...
  13. AmirAdabi❆

    محبوب مجموعه دلنوشته‌‌ زیست‌ شناسی عشق | امیرادبی کاربر انجمن یک رمان

    می‌دانی محبوبم، گاهی دلم برای جسمم می‌سوزد! روح افسار گسیخته و مغرورم همچنان به انتهای چاهِ ویرانی می‌تازد و جسمم را نیز مانند طفلی که مادرش او را به‌دنبال خود می‌کشاند، به ژرفای تاریکِ جهنم می‌برد! این سال‌ها که تو نیستی، نمی‌دانم چگونه هنوز قلبم می‌تپد و مغزم کار می‌کند...آخر من که همان روزهای...
عقب
بالا