کد رمان: 4503
ناظر: @Armita.sh
خلاصه:
پدر بارها گوشزد کرده بود که دختر جایش در خانه است، دختر باید سایه داشته باشد، دختر بیرون امنیت ندارد، دختر باید کم حرف بزند...نسنجیده حرف نزند. و آنقدر دختر دختر کرد تا دخترانههایم را از من گرفت. عقایدی که تمام دنیایم را از من گرفت، از من دختری ساخت که...