خلاصه:
قصه ما از یک راز شروع شده بود از رازی که به نام مصلحت، میان من و دوستانم میچرخید.... و از دایرهی ما بیرون نمیرفت... تا آرامشمان حفظ شود.
و من برای این راز، قصه ای ساخته بودم؛ چنان واقعی، که خودمان هم باورمان شده بود که حقیقت چیزی جز آنچه که ما گفتهایم، نیست.... همه چیز داشت خوب پیش...