کد رمان: 5718
ناظر: @Kalŏn
خلاصه:
همهی بچههای محل یکبار در آن حیاط بازی کرده بودند، جز من! همه، بارها و بارها از دیوار انتهایی آن عمارت بالا رفته بودند و گردو چیده بودند، جز من! در میان همسالانم، آن عمارت نماد ماجراجویی بود؛ اما برای من، آن عمارت قلمرویی بود حرام. مادر همیشه میگفت آن خانه...